A P H E L I O N

یک جابه‌جایی بزرگ و بعد از آن

جمعه, ۲ مهر ۱۴۰۰، ۰۶:۵۶ ب.ظ

معمولا همچین تیتری باید نویدبخش یک مسافرت یا مهاجرت باشد. اما این بار صحبت از جا به جا شدن عده ای سرباز از درون یک شهر به حاشیه یک کشور است. 

از ابتدا که وارد این ماجرا شدم در مسیرهای گوناگون قدم گذاشته ام. به موقعیت های مکانی متفاوتی رفته م که شاید پیش و بعد از این هرگز دوباره تجربه شان نکنم. شرایطی را تجربه کرده م که گاها دور از شان بشری و گاها به طور ویژه ای در خارج از این چهارچوب نیافتنی بوده اند. ماحصل اینها را صفحات پر شده دفترچه یادداشتم در خود جا داده اند. دلیل ننوشتن در اینجا هم خب عدم دسترسی است. حالا شرایط طور دیگری است. 

 

5:40صبح روز 23 شهریور ماه در حالی روی نشیمن ساخته شده از سنگ و سیمان نشسته بودم که مانند چند روز گذشته اش طوفان نمیگذاشت ورای خاکریز خودمان چیزی را ببینی. یکی از همکارانم (من همکار صدایشان می کنم) آمد و کنارم نشست. اهل جایی بود که برای هر بار رفتن و آمدن بیشتر از 2 روز را در راه سپری می کرد. نشسته بودیم و بهم چیزی نمی گفتیم. هردو به کوه های رو به رو که چیزی ازشان معلوم نبود خیره شده بودیم. این خودش حالت عجیبی بود. نمیدانم کداممان آغاز کننده بود اما صحبت به اینجا رسید که زندگی ما همینجا خلاصه شده است. دقیقا به اندازه یک خاکریز. به من گفت طاقت این محیط بسته را ندارد و منتظر است هرچه زودتر به مرخصی برود. گفتم خارج شدن از این خاکریز وارد شدن به یک خاکریز بزرگتر است. 

 

خوب که فکر می کنم در واقع ما محاصره شده ایم. خاکریز ها در اندازه های متفاوت و با امکانات متفاوت سرتاسر جهان پخش شده اند. هر کسی خاکریز خودش را خودش می سازد و خودش را محبوث آن می کند. گاهی که نمیخواهند این را بپذیرند شروع به جا به جایی های مکانی می کنند اما خاکریزهایی که ما می سازیم تابع مکان نیستند. به همکارم گفتم مرخصی رفتن تو دوباره همین خاکریز است. جای بوفه را کورش می گیرد. جای آن توپ آنطرفی را ماشین همسایه تان . جای من را پسر خاله ات. 

این بحث عبث و بی نتیجه به نظر می رسد. شاید برای بعضی ها بدیهی به نظر برسد. اما نکته ای دارد. خاکریزهای برای مرخصی رفتن و برای فرار کردن نیستند. زندگی در خاکریز برای خیلی از همکارانم حکم زندان را دارد. زندان هم نوعی خاکریز است. بعید می دانم امکانات یا همان عناصر داخل خاکریز به تنهایی ماهیت آن را از چشم ما پنهان کنند. اینکه ما در شهر خودمان حسی از خاکریز را تجربه نمی کنیم شاید به این دلیل است که به مرز های این خاکریز نزدیک نشده ایم. خاکریز ما به اندازه آگاهی ما از ابعاد آن می تواند محدود کننده یا بی انتها باشد. ابعاد یا همان محدوده یا همان محدود کننده اندازه در برخورد ما با خاکریزمان تعیین کننده است. اگر من موزیسین باشم و در خاکریزم عنصری از جنس ساز نباشد خیلی زود فکر فرار از خاکریز به سرم میزند یا حداقل زندگی در خاکریز برایم آزار دهنده می شود. 

 

سوال مهم این است که خاکریز بزرگ خاکریز بهتری است ؟ 

 

 

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • جمعه, ۲ مهر ۱۴۰۰، ۰۶:۵۶ ب.ظ
  • آیدین

نظرات  (۱)

جالب بودهم اینکه همشو خوندم هم اینکه در اخر خیلی منطقی بودولی 

 

 

خب ازین خاکریز به اون خاکریز میریم برای اینکه دلمون برا ادمای زندگیمون تنگ میشه 

 

ادمایی که زیاد اهل گریز و خطر نیستن

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی