A P H E L I O N

۲ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

خب اول از همه . این پست به هیچ عنوان قرار نیست به ابعاد علمی چیزی بپردازد . صرفا حاصل تخیل و بیانگر الگوی نویسنده است که خودمم . 

الگوی جهان موازی و به بیان بهتر نظریه جهان موازی را خب دیگر انتظار دارم بدانید همتان . حالا بدون توضیح اضافه خاصی میروم سراغ استفاده آن در زندگی ام . 


حتما برای شما هم پیش آمده که یک وسیله ای را جا گذاشته باشید . یا به یک چیزی نرسیده باشید . یا مثلا برق رفته باشد . یا ..... در اکثر موارد خلاصه به چیزهایی نرسیدید یا اتفاقاتی نیوفتاده اند  . الگوی جهان موازی در این قسمت از ماجرا که شما مثلا به چراغ قرمز خورده اید و دیرتان شده وارد می شود و به این صورت عمل میکند شما در لحظه ای که کاملا عصبی و نا آرام و ناراضی نسبت به شرایط موجود هستید ، به خودتان یادآوری می کنید که نسخه دیگری از شما الان در دنیای موازی دیگری هست که پست همین چراغ قرمز تصادف کرده است اصلا . یا مثلا زمانی که ماشین جدیدتان یک تکه از یک جایش خط افتاده است . یک نسخه از جهان وجود دارد که در آن ماشینتان درون رودخانه افتاده است جای یک خط ساده . 


خب این الگو بسیار شبیه همان الگویی هست که در سختی ها میگویید بابا از من بد بخت تر هم هست . اما خب برای من بجای اون این جواب میدهد . و خب یک سری تفاوت های جزئی دارد . مثلا آن الگو به نسبت این الگو آدم را تنبل تر می کند . ولی این الگو با توجه به چیز هایی که خود آدمی باید رعایت کند میتواند انگیزه را نگیرد . مثلا اگر سختتان است بروید کنترل تلوزیون را بگیرید . روشن کنیدش . میتوانید فرض کنید در جهان موازی الان برق ها رفته یا تلوزیون ندارید . 

خب اینجوری که کنید انگار هی در جهان های موازی در حال سفر هستید . یعنی از آن جهان موازی که ماشینتان و خودتان در حال سقوط به دره هستید تصمیم میگیرید به جهان دیگری که تنها روی ماشینتان خط افتاده است سفر کنید . و این خب برای شما یک برد محسوب می شود در حالی که خط افتادن ماشین به تنهایی باختی بیش نیست . و هردوی اینها در حالی هست که احساس برد یا باخت داشتن شما تغییری در اصل موجود ایجاد نکند . یعنی شما اگر از عصبانیت پاره هم شوید خط ماشین دوباره قرار نیست از ترس شما به حالت اولیه بازگردد . پس بازی را به نفع خودمان برگردانیم . 


حالا در کنار اینها توضیح اضافه نمی دهم دیگر ولی خب باگ هایی وجود دارد و مسائلی هست که با این الگو درست است رفع می شود ولی نباید آن ها را رفع کرد . مثلا منِ بیکار و علاف همین الان از منی که در جهان موازی بیکار علاف و در کنار آن معتاد است بهترم ولی خب این را نباید به چشم برد نگاه کرد قطعا دیگر انتظار دارم اینها را بفهمید خودتان به هر حال من مسوول سوء استفاده شما از نظریه ها و الگوهای روانشناختی ام نیستم . خب دیگر کافیست . الگو های مشابه و نظر خودتان در مورد همین الگو را به اشتراک بگذارید وجدانن . کارتان چیست که نظرتان را دریغ می کنید ؟ :/ 

فردا روز امتحانات عمومی است . روز امتحانات عمومی در دانشگاه ما اینگونه س که کل امتحانات در مثلا 20 روز برگزار می شود رشته های مختلف دروس مختلف و یکهو کل دروس عمومی در یک روز که معمولا آخرین روز امتحانات است . و این به خودی خود بد نیست . اما وقتی ترم آخر باشی و دو 3تا درس عمومی ات مانده باشد باید گاها پشت هم و یا باهم امتحان بدهی که اینجایش یکخورده اذیت میکند . که خب اصلا اینجایش هم من را اذیت نمی کند . پس شاید سوال پیش بیاید که از چه تنگ آمده م به راستی اگر اینجایش اذیت نمی کند ؟ 

حقیقت ماجرا این است که من فردا 2تا امتحان دارم . تنظیم خانواده و درآمدی تحلیلی بر انقلاب اسلامی ایران . اولی هم که خب بهش اصلا نمی آید اذیت کننده باشد و خیلی ها را میشناسم که 8 ترم میخوانند و مدرک میگیرند و هیجان انگیز ترین قسمت ماجرایشان همان کلاس است . اما انقلاب یه راستی شیره وجودی آدمی را میکشد . و آدمی را به تنگ می آورد . از آن جهت که مجبوری درس را بخوانی و خواه ناخواه مطالبی از کتاب را در این بین متوجه می شوی . مثلا اگر کتاب را بخواهیم سند بگیریم . رضا شاه ضربه ی مهلکی با افتتاح بانک ملی و کشیدن خط راه آهن به کشور زد . یا یک سری الگو ها وجود دارد که قرار است باعث تعالی شود . یکیشان را نگذاشتند اتفاق بیوفتد که آن یکی که میخواهند اتفاق بیوفتد . وقتی آن یکی که میخواستند اتفاق افتاد و اتفاقی نیوفتاد . بعد جوری وانمود میکنند انگار که واقعا اتفاقی افتاده س . اینها دردناک نیست البته و آدمی را به تنگ نمی آورد . آن قسمتی از آن دردناک و به تنگ آورنده ست که باید این هارا یاد بگیری . یک جورهایی بپذیری تا بتوانی امتحانشان را بدهی . اتفاقی که در امتحان میوفتد این است که به پاسخ صحیح نمره میدهند . و عجیب است اما پاسخ صحیح میتواند پاسخ صحیح نباشد . این جایش آدمی را به تنگ می آورد . جوری که تا حال به تنگ نیاورده بود . 
ما خیلی سال است که هی امتحان میدهیم و پاسخ های صحیح را یاد میگیریم . بعد بر اساس این پاسخ های صحیح ساخته می شویم و ای کاش که پاسخ ها صحیح بودند خا . نیستند که . شیمی که نیستند که صحیح باشند . نظریه ها را قانون میکنیم هی . برداشت ها را واقعیت میکنیم . بعد متوجه نمیشویم . این جایش تنگ می آورد . تنگ هم که هرچه بیشتر باشی بیشتر درد می آورد ...