A P H E L I O N

۱ مطلب در مهر ۱۴۰۱ ثبت شده است

دیروز حوالی ساعت 11 صبح بود که جلوی پنجره شرکت ایستاده بودم و به برنامه‌ریزی تولید محتوایی فکر می کردم که دو هفته پیش برای آن همه اعضا را دور هم جمع کرده بودم و با انرژی و انگیزه وصف ناشدنی آن را ارائه کرده بودم.

در واقع حالا دیگر هیچ بستر و مخاطبی برای محتوایمان وجود نداشت، هیچ‌کدام از آن تقویم‌های محتوا که روی هرکدام روزها کار کرده بودیم دیگر معنایی نداشت و تقریبا کل آنالیز استراتژی محتوا بیهوده شده بود. هدف گذاری یک ماهه مان حالا دیگر مثل یک شوخی است و بعید میدانم تیم دوباره بتواند با آن انرژی و انگیزه دوباره استراتژی دیگری سر هم کند. 

نکته این است که این اولین بار نیست که این اتفاق رخ می دهد، این تنها موضوعی نیست که خارج از اختیارات من سقوط می کند و همه اینها اولین و آخرین باری نیست که اتفاق می افتند. این مسیر را بارها طی کرده ام و دیگر حالا گویی مسیر همین است، در پی هر برنامه‌ریزی و هدف گذاری منتظر تیر غیبی هستم که قرار است صاف قلب ماجرا را هدف بگیرد و همه اندوخته را بر زمین بریزد. گویی آن حرف‌ها در مورد هدف داشتن، برنامه ریزی کردن، انجام دادن و به هدف رسیدن همه اش خیال است و در این جهان در هیچ گوشه ای هیچ گاه به حقیقت نپیوسته است. 

مدت هاست که طعم عادی بودن را نچشیده ام، در جهان حاضرم هرچه پیش می روم همه چیز بیشتر از اینکه شکل بگیرد از شکل خود خارج می شود. با همه بی تفاوتی ام نسبت به مسائل که نمیدانم آیا حربه ی ذهنم برای نجات من است یا نه، باز هم از تجربه یاس در امان نمی مانم. ترسم این است مانند گالادریل که دیگر زندگی بدون جنگ برایش معنایی نداشت، معنای زندگی را بدون این اتفاقات گم کنم زیرا این اتفاقات خود برای بشر امروز آنقدر مضحک و بی معنا هستند که برای توجیه جنگیدن علیه آنها در کتاب تاریخ ناچار به جابه جایی سال های وقوع آن به چند صده عقب تر خواهیم بود . 

آیا هرگز دیگر هیچ چیزی عادی خواهد بود ؟ 

با فرض تمام مسیرهای احتمالی پیش رو به جوابی جز خیر نخواهم رسید. پایان این جریانات ( و نه فقط جریانات اخیر ) به هر نحوی پایان خوشی برای من نخواهد بود.