من کلا آدمی هستم که خیلی روابط پنهان دارم . با همه آدم های اطرافم . با همه مکان ها و همه وسایلی که در زندگی ام باهاشان برخورد داشته ام . اینکه اصلا روابط پنهان من یعنی چه توضیح ساده ای دارد . یک رابطه ای هست که یک طرفه و یا گاها دو طرفه است که شکل میگیرد بین من و شخصی یا چیزی یا مکانی . و هیچکدام اذعان به وجودش نمیکنیم . ولی میدانیم که وجود دارد . و اصلا کاری هم باهاش نداریم . منتها بهش فکر میکنیم .
گاهی من آنقدر در روابط پنهان پیش میروم که وقتی آدم ها را میبینم لبخند بهشان میزنم . گاهی انقدر با یک وسیله وارد رابطه پنهانی میشوم که باهاش حرف میزنم و تمیزش میکنم . گاهی من اصلا نمیدانم که فلانی کیست و چه است و چه شکلی و چه قدری است . ولی با صدایش وارد یک رابطه پنهانی یک طرفه میشوم . یک دختری بود که یک وبلاگی داشت و یک دکلمه مانندی را خوانده بود و من برایش دکلمه اش را بهتر کردم و زیر صدایش موزیک گذاشتم . من با صدایش وارد یک رابطه پنهانی شدم . یک دختر دیگری است که یک وبلاگ اسپانیایی طور دارد و تلاش میکند اسپانیایی اش خوب شود . من با او هم وارد یک رابطه پنهانی شدم . نمیشناسمش ولی با قسمت هایی از زندگی و شخصیتش که میدانمنشان وارد رابطه پنهانی شدم . یک دختر دیگری هست در دانشگاه که دوست پسر دارد و با من هم تقریبا صمیمی است . من با او هم وارد یک رابطه پنهانی شدم که فکر میکنم از آن رابطه های پنهانی دو طرفه است .
شاید بپرسید چرا با دختر ها فقط وارد رابطه پنهانی میشوی . چون نشانه هایی از گی بودن در من وجود ندارد . طبیعتا رابطه های پنهانی همان رابطه های واقعی هستند که من فقط بروزشان نداده ام یا نخواسته ام یا نشده است و یا درست نبوده است . البته من با پسر ها هم وارد رابطه شده ام . اما عمق آن ها به اندازه رابطه دختر ها نبوده . یعنی مدت رابطه پنهانی ام با پسر ها کمتر است چون با پسر ها زودتر رابطه پنهانی را بروز میدهم و از پنهانی در میاید . مثلا من فوتبال میرفتم و یک پسری به نام سعید بود که تازه آمده بود . پسر خوبی بود و من 40 دقیقه با او وارد رابطه پنهانی شدم و دوست داشتم با اون ارتباط برقرار کنم . ارتباط جنسی نه البته . و بعد از 40 دقیقه اینکار را کردم و رابطه پنهانی ام با او تمام شد . اما با اون دختری که در کلاس تاریخ تحلیلی است و دو ترم است با او وارد رابطه پنهانی شده ام هنوز نتوانسته ام ارتباط برقرار کنم .
من از این رابطه های پنهانی زیاد دارم که خیلی هاشان در طول زندگی ام بدون اینکه بروز پیدا کنند در همان پنهانی شان تمام شده اند . غم انگیز است . من خجالتی هستم و نمیتوانم مستقیم در چشمان یک نفر نگاه کنم و بگویم بیا با هم حرف بزنیم . خیلی ها البته نمیتوانند مخصوصا اگر هم جنس نباشند . ولی خب دوست ندارم همه ی فرصت هایم را اینطوری از دست بدهم . البته فکر میکنم اگر کسی باشد که بخواهم رابطه ام را از رابطه پنهانی با او بیشتر کنم . بروم و به او بگویم . نمیدانم . هرکسی که هست باید رابطه های پنهانی را درک کند .
یک چیز دیگری که در رابطه های پنهانی است این است که خودت تمام قواعد را میچینی . درست است که پاسخی در قبال کارها و افکارت دریافت نمیکنی . اما یک جور هایی قلمرو خودت است . میتوانی هرچقدر که میخواهی یک نفر را دوست داشته باشی و یا با اهمیت ندادن به او تنبیهش کنی . میتوانی رابطه پنهانی ات را گسترش دهی و یا محدودش کنی . میتوانی حتی با در کنارش بودن لذت ببری بدون آنکه بداند . بدون آنکه بفهمد . که اگر بفهمد و بداند ، نمیتوانی .
و من کلا روابط پنهانم را دوست دارم چون نه مئاخذه ای در کار است و نه برداشتی و نه محدودیتی و نه هیچ چیز آزار دهنده دیگری . فکر کنم حالا حالا ها ادامه شان دهم .
- ۶ نظر
- ۱۱ آبان ۹۵ ، ۱۵:۳۹