آخر نوشت : حالا که متن را تا آخر نوشتم دیدم اصلا تیتر چیز دیگری بود و متن چیز دیگری شد . وبلاگ است دیگر مقاله علمی که نیست همینی که هست . پس تیتر را تغییر دادم ولی اول متن را نتوانستم . یعنی نه اینکه نتوانم . فقط دیگر حالش را ندارم . پس هرجور که میخواهید بخوانید . چند خط اول را فرض کنید عنوان پست " آهن پرستان بیچاره است" .
از تیترش مشخص است که قرار است در مورد چه موضوع چندش و کلیشه ای حرف بزنم . آهن پرستی را میگویم . آنقدر کلیشه و تکرار شده است که خود به خود لکسوس ها و مازراتی ها را در ذهن آدمی تداعی میکند . همین که نامش می آید یک دختر یک ماشین و یک مرد کچل خیکی در صحنه ی افکار یک آ یکمان نقش می بندد . اما خب اصلا تا حالا در موردش آنقدر که فکر میکنید فکر نکرده اید ، من خودم هم نکرده ام . فقط همگی مان به کرّات با این موضوع برخورد داشته ایم اما فکر بهش نکرده ایم .
بگذارید اینگونه پیش برویم . همگی مان در نگاه اول نسبت به این موضوع یک جناحی داریم . خلاصه یا سرزنششان میکنیم یا حق بهشان میدهیم و یا مانند اکثر موارد دیگر بی تفاوت از کنارش میگذریم . اما من در این مورد فکر کرده ام . یعنی از همان موقعی که داشتم پست قبلی را مینوشتم به این موضوع فکر کردم و می شود گفت این پست قدرت گرفته از پست قبل است و اصلا آیا آهن پرستی بد است ؟ میتوانست عنوان آن باشد . حالا من که فکر کرده ام در کدام جناح قرار دارم و طرفدار کدام نظریه ام .
من خودم را جای یک دختر قرار دادم . یک پسر موتوری و یک پسری را که سانتافه دارد در نظر میگیرم . اصلا تیپشان را هم یکی در نظر میگیرم . اصلا چون شمایی موتوری را خوش تیپ تر در نظر میگیرم . بگذریم . من دارم در یک خیابان راه میروم . مثلا در وسط بلوار یک خیابان که محل پیاده روی دارد دارم راه میروم . بعد یک سانتافه در سمت راستم و یک موتور را در سمت راستم قرار دهید باز هم دست نمیکشم تا کشته شوم . اِ نه . یک سانتافه در خیابان طرف راست و یک موتوری در خیابان سمت چپ توقف میکنند و هردو برایم بوق میزنند و میگویند "برسانیمت ، عروسک" من اگر قرار باشد انتخاب کنم . طبیعتا سانتافه را انتخاب میکنم . ولی چرا ؟
قبل از اینکه به نتیجه برسیم . بیایید یکبار معیار های رقم خوردن این انتخاب و این اتفاق را مرور کنیم .
اول : گاهی اوقات من در حد یک موتور سی جی 125 تیپ میزنم و بیرون میروم . پس نباید منتظر سانتافه باشم . پس انتخاب من بین سی جی 125 های بد و خوب است .
دوم : گاهی اوقات من نمیروم بیرون که بین چند مدل وسیله نقلیه یکی را انتخاب کنم و بروم دور دور . پس من اصلا شاید بانک کار دارم و بیرون میروم و دلیل نمیشود سوار سانتافه یا موتور شوم .
سوم : گاهی اوقات من پولدارم و برایم تیپ و هیکل مهم است . پس من موتوری را انتخاب میکنم .
چهارم : گاهی اوقات من فقیرم و برایم پول مهم است . پس من سانتافه را انتخاب میکنم . این به این معنی نیست که من تیپ و هیکل برایم مهم نیست . من فقط صندلی های گرم کن دار سانتافه را ترجیح میدهم .
پنجم : گاهی اوقات من موتور را انتخاب میکنم چون شب قبلش سانتافه سواری کرده ام .
ششم : گاهی اوقات من سانتافه را انتخاب میکنم چون موتوری کلاه ایمنی برای سرنشین ندارد .
هفتم : . . .
. . .
البته اینها که بالا گفتم همه شوخی بود . طبیعتا وقتی من در مرحله انتخاب قرار بگیرم بر اساس داده هایم باید انتخاب کنم . وقتی یک موتور و یک سانتافه و یک "برسانیمت ، عروسک" دارم . باید بر اساس آنها دست به انتخاب بزنم . ولی اکثرا من سانتافه را انتخاب میکنم . اما چرا ؟ اول بگویم که چرا موتور را انتخاب نمیکنم . و حتی چرا پراید را انتخاب نمیکنم . چون هردوشان ارزان هستند . این یعنی هرکسی میتواند آنها را داشته باشد . اینکه هرکسی میتواند آنها را داشته باشد یعنی من وقتی میخواهم انتخابشان کنم .در 20% موارد دارم یک خلافکار را انتخاب میکنم . در 10% موارد دارم یک خفت گیر را انتخاب میکنم . در 15% از موارد دارم یک سایکوپت را انتخاب میکنم و غیره . اما وقتی یک سانتافه را انتخاب میکنم . 50% دارم یک آدم پولدار را انتخاب میکنم که احتمالا یک کارخانه یا یک کارگاه دارد . 10% دارم یک بچه پولدار را که 3 ماه آنور آب است 6 ماه اینور و 3 ماه در استدیو را انتخاب میکنم . و خب طبیعتا انتخاب من دومی است .
اما در برخی موارد داده های من بیشتر از اینهاست . گاهی من سال هاست که هردو را میشناسم . در این حالت شانس موتوری به مراتب بیشتر میشود اما من باز هم سانتافه را انتخاب میکنم . چون رفقایم تحتشان باید بسوزد و چشمانشان در بیاید . چون من خرج دارم . من فلافل نمیخورم . اندازه هیکلتان خرس عروسکی میخواهم که فقط یک سانتافه از پس حمل و نقل آن بر میاید .
اما گاهی اوقات موتوری مرد مهربان و خوبی هست و کچل هم نیست . من هم قرار است تصمیمم ازدواجی باشد و یک عمر زندگی . در این مورد دیگر شانس موتوری خیلی بیشتر می شود . اما من باز هم سانتافه را انتخاب میکنم . چون پول حالا باشد . عشق و علاقه نمور نمور بوجود میاید . نیامد هم نیامد . آیفون سون پلاس که برایم بخرد . غم هایم را میشورد و میبرد . آن مانتو زرده که بهنوش بختیاری می پوشد را که عید امسال بگیرم چشم فامیل را که کور کنم . یادم میرود که زندگی ام در گُه غوطه ور است .
البته خیلی کم هم پیش میاید که من طور دیگری تصمیم میگیرم . خیلی کم . گاهی من بهشان فکر میکنم . خودم را کنارشان میگذارم و تصمیم میگیرم که کدامشان به من می آید . کدامشان من را بهتر میکند و کدامشان قابلیت این را دارد که من را روز به روز علاقمند تر کند . با کدامشان میتوانم چیز های جدید را کشف کنم و کدامشان برای من وقت بیشتری دارد و کدامشان برای من ارزش بیشتری قائل است . و کدامشان من را میفهمد و من کدامشان را میفهمم و با کدامشان است که من با پای پیاده هم میخندم و با کدامشان است که من با گوشی هواوی ام عکس های هنری میگیرم و با آشپزخانه کوچکم غذاهای رنگی میپذم .
شاید این آخری تنها شانس آن موتوری باشد برای انتخاب شدن .
شاید اصلا آن سانتافه در این مورد آخر هم پیروز شود . اصلا اینگونه نیست که تراژدیک و درامش کنم که موتوری ها خوب هستن . شاهزاده و گدایش کنم و فقرا را پاک تینت بدانم . هنوز هم 20% احتمال دارد او خلافکار باشد .