بدلیل اینکه باید جایی بروم تنها بیست دقیقه برای نوشتن این پست فرصت دارم.
سال جدید به موجب وارد شدن به جریانات جدید در کسب و کار باید یک سری از مرزهای شخصیتی ام را تراز کنم، حال یا گسترش بدهم یا محدود کنم.
یکی از چالش هایم این روزها این است که چطور از دیگران کار بکشم. این زمانی مشکل است که نیروی کار در شهرستان ها آنقدرها حرفه ای نیستند، گاها پیش می آید که شما با یک انسان 29 ساله رو به رو می شوید که در زندگی اش به طور جدی و منظم کاری نکرده است، که بسیار عجیب است.
یکی از اهداف امسال شبکه سازی است، یک شبکه گسترده از کسانی در رشته ها و کسب های مختلف و گوناگون که امکان این را برای آدم بوجود می آورند که بتواند هر موقعیتی را چاره کند.
به نظر می رسد این روزها کاملا افسردگی را پشت سر گذاشته و وارد محیط تازه ای از بشر بودن شدم. که در مورد این موضوع باید بیشتر بنویسم و آن را تحلیل کنم چون منظور از پشت سر گذاشتن اینجا رفع شدن نیست، عبور کردن است.
سوالی که این روزها خودم را جای دیگران می گذارم و میپرسم و سعی می کنم به جوابی برای آن برسم این است که دلیل اینکه امروز را بیدار شده و دارد همه این کارهای روزانه را می کند چیست ؟ وقتی در مورد کسی به جواب منطقی نرسم ترسناک می شود.
20 دقیقه تمام است .