A P H E L I O N

عجب لذت های از دست رونده ای

چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۱۴ ب.ظ

برای اینکه زیاد وقت ندارم ( و این خبر خوبی است برای خوانندگان این وبلاگ از آن جهت که کمتر هم طبعا در ادامه مینویسم . ) همینجوری یک چیزی برای عنوان انتخاب کردم . پس خیلی به آن وابسته نشوید که اگر در نیمه راه دیدید پای همراهیتان را برای موضوع این پست  در ادامه ندارد از من گله نکنید . که البته قبلا هم گفته ام که مهم هم نیست برایم . من آدم رُکی هستم . 


مامان یک جور شکلات های جدید خریده که کلا تابحال من یک بار از آنها خورده بودم چون خارجی هستند و البته خیلی طور خاصی نه اینکه باشند اما در نوع خودشان سبک متفاوتی هستند و شکلاتی هم نیستند . شیری هستند فک کنم . یک چیزهایی بین پاستیل و مارشمالو و شکلات . خلاصه من بعد از چند دقیقه نگاه کردن بهشان از آنجا که تعدادشان کمتر از 50 60 عدد است گفتم اینها حیف است دم دست باشد . بروم و یکجایی قایمشان کنم تا سرعت محروم شدن از نعمت حضورشان در زندگی ام پایین تر بیاید . و همه این افکار که در سن 23 سالگی به ذهن من رسید . من را به این فکر دوباره وا داشت که من چه لذت های دیگری را اینگونه فدا کرده ام . چون میدانستم . قایم کردن این شکلات ها و دو روز خانه نبودن مساوی است با فراموشیشان و ظاهر شدنشان در یک مهمانی خانوادگی که بعید است این لشکر بی دفاع خوشمزه ی 50 60 نفره به سلامت از آن جان سالم به در ببرند . مانند تمام قایم کردن های دیگری که برای یک لذت واهی صورت گرفته بود پیش از این . مانند قایم کردن بستنی ها ته فریزر که روزها بعد وقتی از کلاس آمدم با پوسته های خالیشان مواجه شدم . مانند قایم کردن آن ناپلئونی ها در بالاترین قسمت کابینت ها که بعد ها منجر به یک فاجعه زیست محیطی شد . مانند آن سری که شلوار نویی که خریده بودم را به مثابه ی یک سوگلی در کشوی دیگری گذاشتم و آن قدر گذشت که دیگر من بزرگ اما سوگلی در همان اندازه مانده بود . و مانند تمامی لذت هایی که فدا شدند . فدای محافظه کاری هایم و فدای ترس از دست دادنشان . ( لازم است که اشاره کنم این عبارت ها نیازمند تعمیم هایی است که خودتان میتوانید به زندگیتان و دیگر چیزهای مهم تر از ناپلئونی و بستنی چوبی بزنید ؟ )


تصمیم سختی است . منتظر یک فرصت مناسب بودن و یا ریسک کردن و استفاده حدکثری در لحظه . گاهی اینگونه است که یا میتوانید یک بستنی لیوانی را دو نفره بخورید . یا انقدر برای اینکه همه ش سهم خودتان شود صبر کنید که شانس کسب سهم 50% مسلم آن را هم از دست بدهید . 


گاهی طور دیگری است . میخواهید حالا حالا ها وجودش را احساس کنید . یک چیزهایی را قایم میکنید که اگر قایم نباشند ممکن است از دستشان بدهید . و نمیدانید وقتی قایمشان کردید همان موقع میتواند زمان از دست دادنشان باشد. 


گاهی هم تماشا میکنید . این تماشا کردن خیلی بد است . یکبار یک دسر بود که خیلی خوشرنگ و خوش چهره بود . در نمایشگاه گل . یکجور هایی نمیتوانستی خودت را قانع کنی تا ریختش را برای چشیدنش بهم بریزی . یعنی یکجورهایی همان حالت را دوست داشتی . همان نگاه کردنش و بو کردنش برایت کافی بود . از طرفی میترسیدی که واقعا طعمش به اندازه چهره اش خوب نباشد و هم ظاهر و هم باطن را از دست رفته ببینی  .  این خیلی وقت ها پیش می آید . همین دختری که رشته اش روانشناسی است یکی از همین حالت هاست . تا وقتی نمیدانستم چه کند ذهن و بدرفتار است همیشه از حضورش لذت می بردم . 


من آدم احساساتی نیستم . ولی یادم می آید چند باری برای اینکه چیزی را از دست ندهم ، آن را نه ، حسّم را قایم کردم . و نتیجه مانند همیشه . یک فاجعه دیگر بود . 


واقعا آدم نمیداند یک شکلاتی که اصلا معلوم نیست چه چیزی است با حضورش میتواند چه افکاری را بوجود بیآورد . 


  • موافقین ۴ مخالفین ۰
  • چهارشنبه, ۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۷:۱۴ ب.ظ
  • آیدین

نظرات  (۶)

اینکه ترس از دست دادن چیزی، لذت بودنش در همون لحظه رو ازم بگیره، زیاد تجربه کردم. بیشتر و بطور بیمارگونه ای تو کودکی. مثلا درست وسط وقتهایی که با مامانم بازی میکردم یهو به این فکر میکردم که یه روز میرسه که دیگه از این خبرا نیست و دلم تنگ میشه برای این لحظه ها. و با استدلال مسخره ای بازی رو به هم میزدم که خاطره ی خوبی ازش نداشته باشم که بعدها با یادآوریش ناراحت شم! خدا رو شکر خوب شدم! :)
پاسخ:
اینو گفتی یاد مسیر برگشت اردوهای مدرسه افتادم که همچی تموم شده بود . همه کم باد و خسته و نا امید از ادامه زندگی :))
به نظرم خوبه آدم بفهمه اینارو و سعی در رفعش به بهترین شکل کنه . هرچند ترسیدن هم گاهی میتونه مفید واقع بشه . یه خوردش حداقل . 
  • محمدرضا عاشوری
  • حرف های جالبی بود.
    پاسخ:
    با تشکر 
    تعمیم "میدن" البته. مثالو "میزنن". و مسواکو. و قاب عکسو به دیوار.
    پاسخ:
    با تشکر از دقت شما :دی
    من همه تلاشمو میکنم دیگه ولی واقعا این متن ها بهم پیوسته نیستن در عمل و ممکنه بین دوتا کلمه من برم ناهار بخورم و ادامه شو بیام بنویسم . واس همین قطعا در گذشته و آینده شاهد این چنین افعال نا مربوط بوده و خواهیم بود همگی . یادمه دوتا مطلب قبلتر یه همچین عبارتی بود که هرکاری میکردم فعل آخرش در نمیومد، با اینکه خودم نوشته بودمش اما دو3تا عمل توی عبارت انجام شده بود که هرکدوم فعلش متفاوت بود :)) البته زبان تا همینجا که حرف همو بفهمیم کافیه دیگه رعایت کنیم :| :)) 
    بازم با تشکر از شما 
    عجب وبلاگ پر مخاطبی دارید ! ^^

    +منم اینکارو میکنم :| البته در حد نگه داشتن مثلا یدونه شکلات از فلان مناسبت ه اما همونم دارم برای ترکش تلاش میکنم. چون بعدتر که خراب میشه یا خورده میشه یا هرچی، دلم به حال دلم میسوزه که محرومش کردم. 
    یادمه یه بار میخواستم یه گلدون بخرم  ولی به این فکر کردم که دوروز دیگه مثه بقیه خشک میشه و باید بندازم دور و گناه داره. اما یه نفر بهم گفت تو تلاشتو بکن که خشک ن اگرم شد مهم اینه که توی اون مدت هرچند کوتاه تو لذتشو بردی. 
    و اینکه میدونی دارم به این میرسم که انبار کردن چیزها و خودداری از تجربه های جدید کلا آدمو توی گذشته نگه می داره و نمیذاره جلو بری. یه چیزی رو توی آدم پیر میکنه یجورایی

    پاسخ:
    آره دقیقا و هی به تعویق انداختن یه چیزی یا ترسیدن از استفاده کردنش میتونه واسه همیشه اون چیز رو از بین ببره . در حالی که نهایت ممکن بود استفاده کنیم و به اوج لذت نرسیم فوقش . 
    منم کلا یه سری عادات جدیدی که پیدا کردم اینه که زیاد عکس گرفتن رو گذاشتم کنار مثلا. یعنی تو اون لحظه مثلا رستوران یا جنگل  دریا . از اون جایی که هستم لذت میبرم بیشتر بجای اینکه عکساشو بگیرم تا بعدا لذت ببرم . نه اینکه عکس نگیرم . ولی اهمیتش کاملا تغییر کرده نسبت به گذشته . 
    سلام 
    همیشه کارایی بوده که دوست داشتم اما به خاطر شرایط فرصتش پیش نمیومد انجام بدم اما بعدا که فرصت بود انجام بدم در واقع برام لذتی نداشت انجام دادنش دیگه بی خیالش میشدم یا بعد از انجام حتی میگفتم خب فقط همین بود. فکر میکنم هنوز یاد نگرفتم از فرصتهای کوتاه لذت ببرم درسته کوتاه و گذار هستن اما یه عالمه حس خوب به ادم میدن
    قلم خوبی دارید دوست دارم وبتونو بخونم اما به خاطر رنگ مشکی وب و فونت ریز و سفید چشهایم اذیت میشن
    پاسخ:
    مرسی . لذت تعریفش با لذت بردن انگار متفاوته . امیدوارم یک روز درک کنم این رو . 
    اخیرا دارم روی قالب کار میکنم . به زودی خوندنش رو آسون تر میکنم احتمالا . بازم ممنون . 
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی