A P H E L I O N

۱ مطلب در آبان ۱۳۹۹ ثبت شده است

برای بار چندم شروع به دیدن 3گانه ماتریکس کردم . راستش در ماتریکس دیالوگ ها و اتفاقات جالبی می افتد که از دیدنشان لذت می برم و با هر بار دیدن بخش هایی از فیلم به چشمم می آید که بار قبل نیامده بود و این هیجان انگیز است. 

 

اینبار فکری به سرم زد. اگر واقعا بخواهیم جهان را برنامه نویسی کنیم چه ؟!

از برنامه نویسی این را میدانم که همه چیز باید در ابتدا ساده باشد و منظورم از ساده این است که قاعده داشته باشد و قابل پیش بینی باشد. یعنی حتی پیچیده ترین برنامه های نوشته شده هم همچنان در همان خطوط بلند و بالایشان باز هم با استفاده از دستورات ساده نوشته شده اند. ( یا من اینجا فرض را بر این میگیرم که اینطور است )

بنابراین، اگر واقعا بخواهیم جهان را برنامه نویسی کنیم چه ؟ به نظرم در نگاه اول ممکن است تصور کنیم همه چیز پیچیده تر از آن است که بتوانیم کدهایی برای آن تعریف کنیم. اما آیا به راستی اینطور است ؟ به راستی ما خیلی تصمیمات پیچیده و یا تحرکات پیچیده ای داریم ؟ آیا واقعا در زندگی از قواعدی پیروی می کنیم که نمیتوان برای آنها کد وضع کرد ؟

به نظرم حتی ما گام نخست را برای برنامه نویسی این جهان برداشته ایم ! باورنکردنی است. قوانین ! ما قانون داریم و این برنامه نویسی را ساده تر از پیش می کند. پس فکر نمی کنم کار چندانی در جنبه عمومی برنامه داشته باشیم. این که اگر فلان اتفاق بی افتد چه باید بشود و اگر نه چه شود.

 

مثلا اگر دو حیوان با هم مبارزه کنند کدام باید پیروز شود ؟ ( شاید پارامتر هایی مانند سرعت . حجم ماهیچه . قدرت آرواره و ... را در برنامه شان لحاظ کنیم ) 

مثلا یک گیاه در چه شرایطی باید رشد کند و در چه شرایطی باید میوه بدهد ؟ ( شاید پارامترهایی مثل دما . رطوبت . نور . مواد معدنی خاک و ... را در برنامه ش لحاظ کنیم )

مثلا اگر یک توپ را بی اندازیم چه اتفاقی برایش می افتد ؟ ( این که دیگر ساده تر از همه است . سرعت . وزن . گرانش . فشار سطح و از اینجور چیزها را محاسبه می کنیم ) 

 

اما منظور ما این مسائل فیزیکی و طبیعی ساده نیست. اینها دیگر حالا دهه ها است که از ساده بودنشان گذشته است و همین حالا هم کلی سیمولیتور برایشان نوشته شده است. 

 

جامعه و انسان شاید چالش ما در نوشتن این برنامه باشد. چون یک گوزن همیشه از قوانین پیروی می کند. همیشه زمان حمله فرار می کند. اما یک انسان اینطور نیست. یک گل اگر نور و آب و خاک مناسب داشته باشد ناچار است رشد کند چون تابع قوانین است . اما یک انسان برای رشد چنین پارامتر های واضحی ندارد. 

 

در داده کاوی چیزی وجود دارد با عنوان درخت تصمیم، این درخت برای تصمیمات ساده شبیه یک نهال یک ساله و برای تصمیمات پیچیده تر شروع به رشد می کند. زمانی که پارامتر های درست و کافی و مقداری داده های آماده در اختیار داشته باشیم معمولا درخت تصمیم روی ما را زمین نمی اندازد و به نتیجه ختم می شود البته در درخت تصمیم و کلا هر سیستم پیش بینی اینکه دقت 100 درصدی بخواهیم کمی زیاده خواهی است که این خودش ما را با یک چالش دیگر رو به رو می کند که در ادامه می گویم. اما در حال حاضی مقصود این است که پس برای تصمیمات به ظاهر پیچیده ما هم همچنان یک درخت تصمیم متشکل از پارامترهایی وجود دارد که در روند گرفته شدن آن تصمیم نقش دارند. ( البته اینجا لازم است بگویم یک مدل دیگر با نام شبکه عصبی هم وجود دارد که شاید از لحاظ عنوان به محتوای پست نزدیک تر بود اما نحوه کار آن کمی با درخت تصمیم متفاوت است )  

 

پس می توان گفت با داشتن پارامترها و یک سابقه حدودی دیگر مشکلی برای نوشتن این قسمت از کد هم نخواهیم داشت. بگذارید مثال بزنم. 

مثلا شما می دانید در صورتی که شرایط طور خاصی باشد. پدر شما در مقابل یک درخواست مشخص چه جوابی خواهد داد. مثلا اگر آخر ماه باشد . تازه خانه تان را عوض کرده باشید و آخرین تلفن همراهی که خریدید 3 ماه پیش بوده باشد احتمالا پدرتان در مقابل درخواست شما مبنی بر خرید یک تلفن همراه جدید مقاومت می کند. 

کمی مثال را بزرگتر کنیم . مثلا می دانید اگر آبان یا دی ماه امسال هم مردم به خیابان بریزند و شرایط مانند گذشته پیش برود احتمالا نتیجه چه خواهد بود. 

بگذارید از سمت دیگر یک مثال را بررسی کنیم. مثلا شما می دانید که گوگل تبلیغاتی را به شما نشان می دهد که قبل تر در موردش سرچ کردید . می دانید دیجی کالا کالایی را به شما نشان می دهد که بیشتر روی آن دسته بندی کلیک کردید. می دانید یوتوب برای نشان دادن آگهی ها پارامتر هایی را لحاظ می کند. اینها نمونه های واضحی از این هستند که ما قادر به برنامه نویسی و پیش بینی هستیم . حال آنکه خودمان خیال کنیم ما پیچیده تر از اینیم. در حقیقت همین حالا هم ذهن هرکدام از ما محدود تر از آن است که برای نوشتن برنامه هامان برنامه نویس به زحمت بی افتد. اگر درونگرا باشیم یک جور پیش می رویم اگر نه یک جور دیگر. اصلا همین روانشناسی هم خیلی کار را آسان کرده است. 

 

اگر واقعا بخواهیم جهان را برنامه نویسی کنیم، بزرگترین چالش ما می تواند پارامترها و اندازه گیری آن ها باشد. آیا می شود ؟ 

باز هم با مثال پیش برویم. فرض کنید قرار است تصمیمات خودتان را برنامه نویسی کنید. 

مثلا می خواهید یک مسیر را برای رفتن به محل کار انتخاب کنید. اگر حوصله داشته باشید مسیر دور با پیاده روی و اگر نه مسیر نزدیک با وسیله نقلیه را انتخاب می کنید. پس پارامتر اول خودمان را در این تصمیم گیری حوصله در نظر میگیریم که همان شاخه اول درخت تصمیم است. خب . حوصله چی است ؟ حوصله احتمالا یک هورمونی دارد که اگر داشته باشیم در ما میزانش زیاد است و اگر نه در ما کمتر است مثلا اگر دوپامین بیشتر از 10 واحد در هر 30 واحد باشد برای شخص من معنی اش این است که حوصله دارم پس من مسیر دور و پیاده روی را انتخاب می کنم . بعد از تصمیم قاعدتا اجرا هم وجود دارد . مثلا باید برای پیاده روی پا داشته باشم . پس یک سری پارامترهای فیزیکی هم اینجا باید تیک بخورد . که اینها شاخه های بعدی درخت تصمیم هستند که به ترتیب اولویت روی درخت قرار دارند. و سرانجام من آن مسیر را پیاده می روم یا نه. 

 

حالا منظور از این ریز شدن چیست . اصلا منظور از این ساده بودن چیست . 

در نگاه همه ما آخرالزمان شبیه یک حمله است. یک فاجعه . یک ویروس . 

اما ترسناک تر از همه اینها، به نظر آخرالزمان تقسیم شدن تمام پیچیدگی ها به قطعات کوچک و ساده است. اتفاقی که برای قرن ها در حال رخ دادن است. دانش بشر روز به روز ما را به شناخت بیشتری می رساند. هر روز در ژنتیک، در اخترشناسی، در شیمی، در روان شناسی و .. همه چیز در حال بیشتر شناخته شدن است . هر روز بیشتر از صفاتی همچون " ما یک مخلوق منحصر به فرد هستیم " ، " زمین سیاره ای یکتا و بی نظیر است " ، " همه چیز برای حیات و بقای ما فراهم شده است " ، " من شخصیت پیچیده و اختصاصی ای دارم " و ... فاصله میگیریم. 

ساده شدن به ما امکان بازطراحی شدن می دهد. بازطراحی به این معنا که "آیا به سرنوشت اعتقاد داری ؟" دیگر یک سوال ساده نخواهد بود. 

 

پی نوشت : راستش متنی که نوشته شد متنی نشد که اول فکر می کردم خواهد شد. به نظر نیاز بود تا جزئیات بیشتر و ابعاد دیگری را هم برای این متن باز می کردم اما دیگر بیش از اندازه طولانی می شد. بنابراین برای اینکه این ایده را از ذهن خودم بجای  بگذارم تا همین اندازه کافی است.