پیش از طلوع
یک فیلمی دیدم . اسمش پیش از طلوع یا همان before sunrise بود . محصول سال 1995 که البته 2 قسمت دیگر هم از آن وجود دارد و هرکدام به فاصله 9 سال با همان کارگردان و همان بازیگر ها ساخته شده اند . که اگر اولی را دیدید بیایید اسم بعدی ها را بپرسید . حتما اگر اولی را ببینید اسم بعدی ها را خواهید پرسید . شک نکنید . به شما این را بشارت میدهم .
اما من کلا آدمی نیستم که برای یک فیلم بخواهم پست بگذارم . چون من خیلی فیلم میبینم و اگر بخواهم برای نصفِ ، نصفشان هم پست بگذارم خیلی می شود . از طرفی ، هر فیلمی آدم را مجاب به پست گذاشتن نمیکند چون پست گذاشتن با مجاب به پست گذاشتن شدن متفاوت است و برای تمیز دادن این دو از هم لازم است در خیلی از موارد پست نگذارید . که البته این را میشود تعمیم داد به خیلی چیز ها .
حالا من میخواهم شما را مجاب به دیدن این فیلم بکنم . چون به نظرم لازم است هرکسی این فیلم را ببیند و روی دیالوگ ها و سکانس هایش فکر کند . از آنها برای زندگی اش استفاده کند . البته طبیعتا اینطور نیست که این فیلم یک وحی الهی بدون غلط و ایراد باشد اما اگر آدمی بخواهد فیلم ببیند . به نظرم این یکی از انتخاب هایی است که علاوه بر اینکه آدم یک چیزی می بیند . تلنگری هم به نگاه و رفتار و تصوراتش از موضوعی که در فیلم به چالش کشیده می شود میخورد .
اگر تا اینجای پست مجاب به دیدن فیلم نشده اید . سکانسی که در پایین میخواهم به آن اشاره کنم را بخوانید . اما اگر حس کردید دیدن فیلم فکر خوبی میتواند باشد . به نظرم این سکانس را در خود فیلم ببینید .
البته حالا که بیشتر فکر میکنم . تعریف کردن این سکانس کار خوبی نیست . چون برداشت من طبیعتا برداشت متفاوتی است و قشنگی اش به این است که هر کسی برداشت خودش را داشته باشد .
پس امیدوارم بروید فیلم را ببینید . بعد از دیدن آن برای این پست نظر بگذارید .
- سه شنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۵، ۰۲:۱۶ ب.ظ