A P H E L I O N

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اول راه» ثبت شده است

واقعیتش بیشتر از ده ساعت فکر کردم که همین اول راه بیامُ از چی بنویسم که خوب باشه و مشتری جمع کن . اوخ ببخچید باب طبع خوانندگان محترم باشه . اما خب چون همش درگیر چیدن لوازم منزل و تا کردن لباس و غیره کارهای مربوط به پروسه اسباب کشی بودم نمیشد و نمیتونستم رو موضوع  دیگه ای تمرکز داشته باشم . 

اتفاقا بنظرم همزمانی این دو واقعه با هم یعنی هم اومدن ما به خونه ی نو و هم اومدن من به این وبلاگ جان ِ آفِلیون خیلی بجا و خوب بوده . حداقلش کلی سوژه ی نو هست که میشه در موردش صحبت کرد . مثل فرق بافت این دو تا منطقه , همسایه ها , فرق خونه آپارتمانی و ویلایی , فرق مغازه ها و طیف جنس هایی که میارن , ...

حالا همین لیستُ که گفتم رو از اول بنویسم و چک مارک کنیم ،


نکته ای که اولش برام مهمه که بگم اینه که از هشت سال پیشی که ما از زادگاهمون کندیم و اومدیم اینجا تا همین الانش من احساس غریبه بودن رو هنوز دارم . خب از شمال غرب کشور یهو پریدن به شمال شرقش , با اینهمه تفاوت فرهنگ و اخلاق و منش واقعا کشنده س :)) .

تو همین هشت سال هم ما اینجا هی خونه خریدیم فروختیم , هی خونه رو کول کردیم رفتیم یه محله ی دیگه شاید اونجا بهتر باشه . محله ی قبلی تقریبا میشه گفت ، بافت منطقه ایش طوری بود که هم محله ای ها از قبل تاج گذاری نادر شاه افشار همینجا ریشه دوونده و امروزه دیگه کلی شاخه و برگ واسه خودشون درآورده بودن .

بنظرم قدمت لزوما اصالت نمیاره . شایدم بیاره ولی نه اون اصالتی که تو ذهن من هست . مثلا فکر کنین همون هفته ی اول چند سال پیش که ما در حال آشنایی با محیط جدید و جا افتادن بودیم یسری اتفاقای تلخی افتاد و یکی از همسایه ها جوری به اون یکی دیگه گف ، پول دسشون اومده اینجاها خونه بخرن مونده تا به فرهنگش برسن ! یعنی همین یه جمله تا همین الانی که پرونده اون خونه بسته شده هم باعث میشه انگشت حیرت بر دهان ببرم . در واقع ما به اون محله به دید از اسب افتادن نگاه میکردیم و اونا به چشم چی خدا میدونه :)) .

اما محله ی خونه جدیده اینا , یجورایی نقطه مقابل اونجا میتونه باشه , البته در سطح محدود . اینجا یه بافت قدیمیُ کوبیدن و آپارتمان ساختن . همینطور هی پشت به پشت هم آپارتمان . خوبی همسایه هاشم به اینه که اگه یک هفته با آسانسور اثاثُ ببری طبقه پنج و مدام آسانسور پر باشه ، در نهایت اضطرار آیفونُ میزنن که داداش میشه دو دیقه این آسانسورُ بزاری بیاد ما مهمونامون برن بعد مال شما بازم ؟ یعنی میخوام بگم چقدر محبت و شعور پاچیده به در و دیوار ساختمانمون واقعا .


پ.ن ؛ موارد دیگه بمونه برای پست های بعد , زیاد طولانی نباشه که حوصله سر بر شه و مشتری بپرونه . اوخ شرمنده ! همون خواننده محترم خسته نشه یوخ .

پ.ن2 ؛ بهرحال خونه ی قبلی درسته مسیرش تا دانشگاه طولانی تر بود اما خب اتوبوساش شلوغ تر و آدماش کلافه ترم بودن :| کلا نکته مثبت نداشت مسیر خونه تا دانشگا ازونجا و در عوض کلی نکته تاریک و بدردنخورم داشت :)) :دی 

پ.ن3 ؛ حالا خونه قبلی در حد توصیف الانم منفی نبود اما خب چون گذشته ها گدشته و خوبیت نداره الان دلم براش تنگ شه همون بهتر که با این تصور نگاه کنیم که همه چی خیلی بهتر شده .

پ.ن4 ؛ پی نوشت نوشتن دوست دارم من :)) .

پ.ن5 ؛ راستی sorry - justin bieber هم بد نیس . تکست خوب و گوگولی ـی داره .