A P H E L I O N

معمولی .

يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۱۳ ب.ظ

متاسفانه من هم گاها پیش می آید که درگیر سریال های تلوزیونی می شوم . البته نه آنقدر درگیر که با حساسیت دنبالشان کنم و ساعت پخش و تکرارشان را حفظ کنم . معمولا وقتی خانواده می بیند من هم می بینم . به همین سبب سریال پایتخت را انتخاب کردم که ببینم با توجه به شباهت زبانی و فرهنگی مان باهاشان . ( البته نه آنقدر ! ) در مورد پایتخت 5 اما نکته ای برایم عجیب بود . 

شاید ذهنتان را حالا برای اظهار نظر های سیاسی و تند با درون مایه سکولاریسم و اینجور چیز ها آماده کرده باشید اما از اساس می خواهم درباره چیز دیگری بنویسم . آن چیز دیگری را هم که میخواهم بنوسیم قطعا به گوشتان خورده است . اما خب سعی میکنم طوری بنویسم که حداقل ولتاژ نوری که به چراغ می رسد را بیشتر کند . 

البته لازم است بدانیم که نمیتوانم همه آن چیزی را که میخواهم بگویم . حتی نمیتوانم قسمت هایی را به صورت جمله در بی آورم . ممکن است نشود به آن چیزی که میخواهم برسم . اما تلاشم را می کنم . 

فکر می کنم پر واضح است که هدف از ساخت مجموعه پایتخت 5 چه بود و سعی در القای چه چیزی داشت و دارد . این بین اما ابهاماتی در ذهن من نقش بسته است ، نه در مورد اینکه موضوع فیلم تا چه اندازه حقیقت دارد و یا اینکه موضع من نسبت به ماهیت فیلم چیست . بیشتر نگران تفسیر ذهن هایی هستم که مکررا با هم به اختلاف می خورند . نمیدانم تا چه اندازه این مجموعه جنگ ، دخالت ، کمک ، هزینه ، تلفات و .. ما را در سوریه برایتان قابل قبول و توجیه کرده است که هدف آن به ظاهر همین است . اما نکته ای عمیقا من را آزار می دهد و آن نمایش همچین چیزی است ، در عین حال که نمایش آن و آگاهی ما نسبت به چنین اتفاقی منطقی و معقول به نظر می رسد نمی توانم مخالف آن نباشم . دختر 16 ساله ای را تصور کنید که به پای یک مجموعه کمدی می نشیند و شاهد صحنه های دیشب می شود . دیگر مهم نیست شما یا هرکس دیگری چه اندازه برای آرامش و آسایش و امنیت و هرچیز دیگری تلاش کرده اید . تا ابد این صحنه وارد ذهن دختری می شود که شما برای اینکه همان دختر این صحنه را تجربه نکند هزینه می کنید و میمیرید ، و این منطقی به نظر نمیرسد ! مسخره است حتی اصلا آگاهی را شامل نمی شود و هیچ چیز مثبتی در آن نیست که مردم همچین صحنه ای را هنگام دیدن سریالی با رزومه مشخص و موضوع مشخص که قطعا مطابق با همین معیار ها به پایش نشسته اند شاهد باشند.  نمیدانم آیا لذت تقدیر و قدر شناسی وادار می کند که ذهن ها را فدا کنید و یا توجیه برخی اتفاقات و هزینه ها و کاستی ها ! اما واضح است که هدفی جز بدست آوردن و هدایت افکار عمومی در چنین صحنه هایی و در چنین مجموعه هایی به چشم نمی خورد . 

در حقیقت اسیر نوعی کنترل از نوع مردم همینم ندارن بخورن هستیم . هر سال و هر ماه تعداد زیادی اجساد به نام شهید با پوشش تلوزیونی ، اخبار فراوان از کشور های جنگ زده و اتفاقات تروریستی و غیره و ذالک به مغزمان فرو می رود . و ما بیخیال این که پس من چی ؟؟؟ پس ما چی ؟؟ می شویم . بیخیال اینکه من حق دارم خواسته هایی داشته باشم . تو حق نداری به جای من تصمیم بگیری . من حق دارم طوری که میخواهم باشم . تو حق نداری طوری که میخواهی من را درست کنی . 

اما همه ی اینها معمولی شده است . فردای پخش سریال پر می شود از افکاری که خدارا شکر . حالا قدرشان را میدانیم . مرسی که هستند . هرچقدر هزینه کنند می ارزد . حالا ایرادی ندارد که برخی محدودیت ها داریم . و در نهایت همچیز با "در عوض امنیت داریم" رفع و رجوع می شود . این معمولی شدن بد است . کلا معمولی شدن بد است . معمولی بودن بد است . خسته می کند آدم را . ما را تبدیل به همین آدم ها می کند که شده ایم . خسته از اعتراض ، و تفکر حتی . خسته از تلاش برای رسیدن به نتیجه ای درست . 

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۱۳ ب.ظ
  • آیدین

نظرات  (۳)

  • ریحانه سادات
  • سلام بنظرم برای هر گونه پیشرفتی و یا حتی آرامش آرزو هرچی ک هدف دارید اولین عامل مهم امنیت است .... امنیت انقدر مهمه اگه نباشه چیزی نمیمونه
    پاسخ:
    هدف نفی این موضوع نبود . ممنون از نظرتون . 
    مدل دیگه همون جریان انتخاباتی «بد و بدتر»ه. اول برام مثل توهین بود. که چرا مردم به جای انتخاب بین چند راه معقول که به پیشرفت منتهی میشه، باید بین دو راه نامعقول اونی رو انتخاب کنن که کمتر بهشون ضرر میزنه؟ و این مضحک بود. ولی بعد تر دقیقا برام «عادی» شد موضوع. چون احساس میکنم راهی برای فعال بودن و ساختن یک خوب وجود نداره.
    پاسخ:
    وضعیت خوبی نیست . این بین اون انتخاب ها اندازه ی فکر های کوچیک آزار دهنده نیستن گاها . 
    کل آرشیوتو خوندم. وبلاگت واقعا قشنگه و به فکر وامی داره آدم رو. خیلی دیدگاهات رو دوست داشتم؛ مخصوصا که به همه چیزا فکر میکنی و هر عرف و افکار جا افتاده رو بدون اندیشه نمی پذیری. خیلی چیزا رو زیر سوال می بری و کلا وبلاگ فلسفی ای داری! 

    دغدغه هات قشنگن. منم خیلی با نفس بعضی از کارا که بدون هیچ معنی و هدفی فقط باید انجامشون بدیم چون همه انجام میدن مشکل دارم که خیلی جامع و دلچسب بازشون کردی. 

    تا حالا تعریف من از خفن کسی بود که خیلی کول طور به احساسات و عشق و این چیزا اهمیت نمیده تا این که بعضی از پستات مثل رابطه پنهانی و اینا رو خوندم و تعریفم متحول شد؛ که آدم خفنی مثل خودت وقتی به این چیزا میپردازه حتما با خفنی تناقض نداره این مقوله! 

    دلم میخواست واسه تک تک پستات کامنت میذاشتم ولی متاسفانه یکم وقت و نتم محدوده! راستی ببخشید که به پستت مربوط نبود حرفام!
    پاسخ:
    نظر دلچسبی بود . خصوصا جمله اول هر نویسنده ای رو به وجد میاره . ممنونم از وقتی که گذاشتی . 

    سعی می کنم همیشه تا جایی که در توانم هست در موضوعات خصوصا موضوعاتی که عرف حکم میکنه کنکاش کنم . و پیشنهاد می کنم هممون اینکار رو کنیم و خیلی اوقات شاید به نظری مطابق عرف برسیم حتی که باز هم فکر می کنم با اندیشه به عرف عمل کردن خیلی بهتره . 

    کول یا خفن بودن نمیدونم چه طور بودن معنی میشه اما فکر می کنم اگر آدم بخواد کول یا خفن باشه ، به همون اندازه از کول یا خفن بودن دور میشه در اکثر مواقع و حالا که فکر می کنم میبینم اصن چرا در موردش یه پست ننویسم :)) مرسی از ایده ای که مطرح کردی . 
     
    مرسی از نظرت باز هم . 
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی