A P H E L I O N

بازار ماهی

پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۴۲ ب.ظ

fish

آن پا پای من است در سمت راست ، و بی شک یکی از بزرگترین اشتباهات بشر با دمپایی به بازار ماهی رفتن است :))

با دیدن تصویر بالا نمیدانم متوجه شدید یا نه ، ماهی که روی آن فکوس کرده ام ماهی عجیبی است ، من خودم ماهی های زیادی دیده ام ، خصوصا از نوع کپور ، تمام زندگی ام باهاشان سر و کار داشته ام ، خیلی اوقات پولکشان را کنده و داخل شکمشان را هم تمیز کرده ام یا حتی در کودکی با بادکنک های داخل شکمشان که شما احتمالا نمیدانید چیست بازی کرده ام . برای من این ماهی کپور ماهی عجیبی است .

بیایید زمان را کمی به عقب برگردانیم و به زیر آب دریا یا حوض پرورش ماهی برویم . در میان هزاران ماهی معمولی ، درست مثل ماهی های دیگر تصویر ، یک ماهی وجود دارد که هیچ ماهی دیگری شبیه آن نیست ، حداقل از نظر ظاهر اینطور است . حالا نمیدانم ماهی های اطراف این ماهی متوجه این تفاوت شده بودند یا نه . یا اگر می شدند چه رفتاری از خودشان نشان می دانند . و یا این تفاوت برایش در زندگی یک محبت بود یا یک عذاب . نمیدانم اصلا خودش از این تفاوت خوشش می آمد یا نه . اما خب در هر حال ما یک ماهی داشتیم که با ماهی های دیگر فرق داشت . اما با همه اینها حالا چی ؟؟ حالا مثل تمام ماهی کپور های دیگر حوضچه شان با همان قیمت کیلویی نمیدانم چقدر روی سکوی بازار ماهی است تا فروخته شود و مثل بقیه ماهی کپور ها پَر شود و تمیز شود و احتمالا سرخ شود . آدم ها که از کنارش رد می شوند برایشان مهم نیست که این ماهی چرا پولک های عجیبی دارد . یا اصلا متوجه نمی شوند که این ماهی چه ماهی عجیبی است . میتواند چه داستان عجیبی پشت این ظاهر عجیب باشد. میتواند چه سرگذشت عجیبی داشته باشد و از این دست سوالات . حالا تنها چیزی که مهم است وزن آن است . که آن هم برای ما مهم است . 

از حرف هایی که زدم میتوان حالا نتیجه هایی گرفت ، به مسائلی ربطشان داد و فکر هایی به سر بزند . مثل همیشه تعمیمش داد به چیز های دیگری که برای خودمان و در بین خودمان اتفاق میوفتد و از این چیز ها . این بار از نتیجه گیری فاکتور میگیرم . شاید بعد تر نوشتم مثلا آن ها را  .  یا اگر نظر گذاشتید در نظرات نوشتیم . 

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۷، ۰۱:۴۲ ب.ظ
  • آیدین

نظرات  (۱)

از دستگاه فکری ماهی ها که خبر ندارم! ولی با معیار های آدمیزادی تفاوت یه عذابه معمولا. کلا ذهن آدم کارکردش اینه که همه چی چیز رو طبقه بندی کنه و هر چیزی رو در طبقه ی خاص خودش قرار بده و بعد شناساییش کنه. مثلا یه شی ای به نام "سنگ" رو که می بینیم, سریع تحلیلش میکنیم و تو طبقه ی جامدات میذاریمش, به کوه و زمین و خاک و سنگ های دیگه ربطش میدیم. میگیم این شی جزو اشیا سفت و سنگینه، جزو اشیاییه که بو و مزه نداره و... خلاصه توی هزار جور دسته ی مختلف میذاریمش و اینطوری میشه که اون شی توی ذهن ما به عنوان سنگ شناسایی میشه. ولی فرض کن یه چیزی ببینیم که تو هیچ دسته بندی ای جا نگیره! مثلا نه جامد باشه نه مایع نه گاز نه پلاسما...حتی تصور چنین شی ای هم ممکن نیست، چون ذهن ما فقط میتونه چیزایی رو تصور کنه که در دسته بندی هاش جا داده. پس دیدن همچین شی ای برای اولین بار خیلی سخته چون ناگهان ذهنم باید براش یه دسته ی جدید ایجاد کنه که بتونه بپذیردش. مثلا همین ماهی برای من ترسناکه، من باشم نمیخرمش! چون حاضر نیستم همچین ماهی عجیبی رو بخورم، شاید بلایی سرم بیاد! حالا درمورد آدم همینه، ما آدما رو دسته  توی دسته بندی ها میشناسیم، کسی که توی هیچ دسته بندی ای جا نگیره، ترسناکه برامون. مقابلش گارد میگیریم. برا همینه که دایم سعی میکنیم یه هویتی پیدا کنیم. مثل یه دسته ی خاصی از آدمها لباس پوشیم، موسیقی هایی رو گوش بدیم که یه دسته ی خاصی از آدما گوش میدن، جوری زندگی کنیم که یه دسته ی خاصی از آدما زندگی میکنن.. متفاوت بودن سخته. هم برای خودت و هم دیگران. و خب همونطوری که خودت گفتی در آخر اهمیتی نداره این تفاوتها، این تفاوتها مجعول ذهن ماست. وگرنه سنگ و ماهی و آدم و خزه و هیتلر و اتم اکسیژن و.. نهایتا همه فقط یک سری موجوداتند که روزی از بین میزند.
+حالا جدی چرا این شکلیه؟ فلس هاش شبیه قارچه! 
++ درباره ی این دمپایی ت یه بار نوشته بودی نه؟! گفته بودی یه بار دمپایی لاانگشتی رفتی مرکز شهر و تو پاساژا گشت زدی ببینی واکنش ها چه جوریه:))
پاسخ:
آره موافقم . و من فکر میکنم این محافظه کاری توی کشور های جهان سومی و کشور های با دامنه فرهنگی و اعتقادی بسته تر بیشتر خودشو نشون میده . یعنی خارج از معمول و عرف بودن جدای این خوب یا بد بودن اون تفاوت معمولا سخت تر از تظاهر به معمولی بودن هست و این خودش خیلی خوب نیست شاید . چون فکر میکنم توجه و حساسیت نسبت به تفاوت میتونه یک موضوع غریزی باشه اما جبهه گرفتن و تقابل با اون قطعا برمیگرده به فرهنگ و یک ویژگی اکتسابی هست . و فکر میکنم این تنها یک جنبه از شرایطی هست که میتونیم در موردش حرف بزنیم و این موضوع گسترده تر این هست حتی . 

نمیدونم چرا اینطوریه احتمالا اختلالی چیزی توی ژن هاش بوده دیگه . توی چند هزار و چند میلیون طبیعی اِ فکر کنم . واس منم جالب بود واقعا انگار ته انبار مونده بوده یه سری جنس کج و ویل خواستن فقط سر هم کنن بدن بیرون :))) 

آره همونه دقیقا خوب یادته خوشحال شدم :)) 
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی