A P H E L I O N

استعمار گربه ای

يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۲ ب.ظ

پیش تر در مورد آزادی مرغی گفته بودم . این پست پست مشابهی اما در موضوع متفاوتی قرار است باشد . 


my cats


گربه هایی که میبینید ، بچه گربه هایی هستند که چند وقتی است مهمان ها هستند . یعنی مهمان نیستند ، زندگیشان را همینجا آغاز کرده اند و احتمالا همین حوالی هم پایان می دهند . 

پیش تر در مورد زندگی مرغ ها ، نوع آزادیشان حرف زدم ، زندگی مرغ ها نوعی مثال و استعاره از زندگی های دیگر بود ، این یکی هم همینطور است ، زندگی مرغ ها و گربه ها به راستی برای من اهمیتی ندارد آنچنان ، شاید همین 3 تا که عکسشان را میبینید برایم مهم باشند ، یا اگر گربه ای را ببینم که یک پایش میلنگد یا مورد آزار قرار گرفته تاثیر بگیرم از آن اما به صورت کلی ، همینجا که نشسته ام هیچ دغدغه ای در مورد زندگیشان ندارم ، به دنبال سر و سامان دادن بهشان نیستم نمیخواهم بروم حقشان را از طبیعتی که برایشان نابود کردیم بگیرم . 

اما برویم سراغ اصل مطلب ، چند روز پیش داشتم فکر میکردم ، یعنی همینجور که نشسته بودم داشتم گربه را دستمالی میکردم و گاهی گاز میخواست بگیرد که من دستم را جا خالی میدادم ( جا خالی عجب لغت جالبی است ، جا خالی ) به این فکر میکردم که این محبت من ، ظلم به گربه هاست یا لطف ؟ برایشان غذایشان را آماده میگذارم ، جای خوابشان همیشه آماده بوده است ، در سرما و گرما برایشان همچیز محیا است ، به راستی این نوع از استعمار که من کردمشان طلم است یا لطف . منظورم این است که اینها بچه گربه هستند ، قرار نیست آلت دست انسان ها شوند ، این کار ها آن ها را با تمام به ظاهر محبتی که هست از روند رشد طبیعی شان دور می کند ، یعنی وقتی نیازی برای بدست آوردن غذا نباشد ، بدست آوردن غذا را یاد نمی گیرند ، وقتی نیازی برای جنگیدن سر جای خواب نباشد ، جنگیدن برای جای خواب را یاد نمی گیرند ، از یک طرف من دارم در ناز و نعمت بزرگشان میکنم و از طرفی دارم تمام ویژگی هایشان را به عنوان یک گربه ازشان میگیرم ، یعنی در نهایت تبدیلشان میکنم به موجوداتی که ناز می شوند میخوایند و غذا می خورند و من نمیدانم آیا اصلا این بد است ؟؟؟ 

بگذارید دوربین را کمی به طرف دیگری بچرخانیم ، پسر بچه ای را تصور کنید که از اول زندگی اش پدرش همیشه همراهش بوده ، غذا و جای خواب و کتاب و اسباب بازی و خلاصه همه چیز برایش همیشه محیا بوده . هرجا کم آورده است پدرش بوده است و اصلا نگذاشته پسر با مشکلات رو به رو شود تا حتی از دور ، فقط بشناسد مشکلات را ، حالا همه میدانیم پسر به چه چیزی تبدیل می شود به یک بچه ننه به اصطلاح که نمیتواند شلوار خودش را بالا بکشد ، تحت استعمار پدر . 

دوباره برگردیم به گربه ها ، در مورد گربه ها اما نمیدانم ، یعنی سخت است تشخیص آن که برایشان کدام بهتر است . درست مثل مرغ ها ، اگر بهشان کمک نکنم زندگیشان تا آخر عمر سخت خواهد بود و در نهایت شاید بگوییم به سختی عادت میکنند ، اگر بهشان کمک کنم جلوی پدید آمدن ویژگی های ذاتیشان را میگیرم . مثلا ویژگی جنگجو بودن را ازشان گرفته ام ، نُنُر بارشان آورده ام و در مقابل گربه های دیگر حرفی برای گفتن ندارند . نمیتوانند گلیم خودشان را در نبود من از آب بکشند و اگر من نباشم سختی چند برابری را تجربه میکنند در عین حال تا زمانی که من باشم زندگیشان از تمام گربه های دیگر به ظاهر بهتر است ، یعنی یک زندگی بدون دغدغه و تلاش های سخت جانکاه که میتوانند به نوعی از آن لذت ببرند . 

اگر بخواهیم به جنبه های منفی این استعمار بپردازیم میتوانیم بگوییم : 

اول از همه گربه ها در مورد خودشان و این که چه کسی هستند چیزی یاد نمیگیرند . که اصلا سوال ! چرا باید یاد بگیرند اگر نیازی به یادگیری آن ندارند و اصلا چه چیزی تعیین کننده ی آن تعریف است . شاید آن تعریف خودش تعریف اشتباهی باشد که در اثر استعمار و توالی حاصل شده است . مثلا اول همه گربه ها زندگیشان خوب و خوش بود و سپس به این شکل در آمد و حالا این گربه ها زندگی اسیل خودشان را دارند تجربه میکنند !

دوم اینکه وقتی گربه ها را اینطور تحت استعمار بزرگ میکنی گربه ها بواسطه عدم شناخت توانایی هاشان و محیط اطراف دور نمیروند ، یعنی گربه هایی نیستند که از شعاع 50 متری خانه دور تر بروند و از چیز های دیگر لذت ببرند چون هیچوقت این نیاز برایشان پیش نیامده که بخواهند بروند و از طرفی اگر بروند نمیتوانند نیاز هایشان را در جای دیگر متناسب با آن عدم شکل گیری شخصیت رفع کنند . پس تمام طول عمرشان محدود می شود به همین چند متر فضا . که دو سوال پیش می آید . 1 . اصلا از حضور در این فضا میتوان برای همه عمر لذت برد . 2 . اصلا آیا جابه جا شدن در اصل لذت جایی دارد ، یعنی اینکه صرفا گربه ها از این خانه به خانه دیگری بروند نشانه ی خاصی از زندگی بهتر و رشد و نمو است ؟ 

این بین مسائل ریز و درشت دیگری هم هست که میتوان در جنبه های منفی آن ها را جای داد منتهی آن نکات اصلی همین ها هستند . یعنی چیزهایی که مستقیما با اصل همان استعمار سر و کار دارند . 


با همه ی این حرف ها که زدیم اگر بخواهیم نگاه کلی و کوتاهی داشته باشیم باید بگوییم گربه ها از این استعمار بیشتر از آنکه رنج ببینند لذت می برند ، درست مثل مرغ ها شاید ، از طرفی اما من آزادی و شخصیت آن ها را تصاحب میکنم ، بدون اینکه خودشان بدانند و در عین لذت بردن از این ماجرا ، حالا اصلا آیا این مساله دیگر مهم است وقتی خودشان نمیدانند ؟؟؟ مثلا کدام یک از شما حاضر است تحت استعمار قرار بگیرد در صورتی که همه چیز از آن به بعد برایش مهیا و فراهم باشد و دیگر دغدغه ی رنج آوری را تجربه نکند ؟؟؟ خیلی از ما همین حالا هم تحت استعمار های کوچک و بزرگی هستیم که از وجود خیلی هاشان رنج میبینیم حتی . 

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • يكشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۶، ۰۱:۳۲ ب.ظ
  • آیدین

نظرات  (۴)

ما وضعمون از گربه ها بدتره،باز اونا با این شرایط نیازای اولیه ی زندگیشون فراهمه!
ما چی؟! تحت استعماریم صرفن با توهم اینکه دارن ازمون حمایت میکنن
پاسخ:
استعمار گربه ای و آزادی مرغی صرفا استعاره ای از زندگی ما هست . همونجوری که گفتم نه مرغ ها و نه گربه ها اونقدر تاثیری در روان من نداره نوع زندگیشون که بخوام دغدغه اونارو داشته باشم ، این استعاره کمک میکنه وضعیت خودم یا خودمون رو در ابعاد کوچکتر اما شرایط مشابه بهتر تشخیص و بررسی کنیم . هرچند اینکه واقعا این بررسی و بحث نتیجه ای در پس خودش داره یا نه قابل تامل هست . 
در مورد پست آخر وبلاگت :
توروخدا جمعش نکن من هنوز نظر نذاشتم ولی میخوام یه داستان بخونم بفرستم میترسم کسی نفرسته جمع و جور کنی چالش و هرچی که هست رو :| :))
همین استعاره هاتو که ارجاع بدی به زندگی‌واقعیمون میبینی که کم بی ربط نیستن،کسی چه میدونه جز گربه ها،شاید اونام‌تو ذهنیتشون دغدغه های مارو‌داشته باشن!:)

نه راحت باش،هست هنوز ورش نمیدارم!:)
پاسخ:
هدف همینه که ما متوجه همین موضوع بشیم . چون اگر از ابتدا تحت همچین استعماری قرار داشته باشیم هیچوقت به سادگی نمیتونیم متوجه حتی وجود اون استعمار بشیم . ما فقط در حد توانایی محدود خودمون دامنه عمل داریم . مثلا نمیتونیم تشخیص بدیم که واقعا گربه ها کدوم رو ترجیه میدن . زندگی در این استعمار رو یا آزاد بودن با همه سختی هاش . پس این کاملا برمیگرده به طرز فکر استعمار گر که ترجیه بده کدوم رو برای گربه انتخاب کنه . در مورد ما آدم ها ولی خب شاید متفاوت باشه چون مشخصا ما خودمون هستیم که در اکثر مواقع خودمون رو مورد استعمار قرار میدیم . مرسی . 
چقد اینکه گفتی همه چی برمیگرده به ترجیح استعمارگر حس بدی داره!آدم تصور میکنه ممکنه تو تموم زندگیش یه عروسک خیمه شب بازی بوده باشه و خودش خبر نداشته باشه!
ولی خب فک نمیکنم در این حد باشه که خود شخصی که تحت استعماره تشخیص نده!
ماها قدرت تشخیصشو داریم،منتها خودمونیم که تصمیم میگیریم به زندگی خویشتن پرورمون با همین اوصاف ادامه بدیم یا بهش توجه کنیم و سعی کنیم از زیر سلطه ش بیایم بیرون!حتی اگه در حد یه تصمیم برای تغییر شرایط باشه و واقعن نتونیم چیزی رو تغییر بدیم!
پاسخ:
آره یجور حس بی اختیاری رو منتقل میکنه که یکی از معدود تفاوت های میان انسان و حیوان هست . 
اتفاقا به نظر من تشخیص اینکه تحت استعمار هستی و بعد از اون ، تحت استعمار چه چیزی هستی یکی از سخت ترین هاست . پیدا کردن منشاء استعمار مساله آسونی نیست . مثلا در نگاه اول اگر پدر و مادرت بهت اختیار بعضی چیز هارو ندن تو تحت استعمار اونها هستی چه خوب چه بد حالا . تو فکر میکنی و تقریبا یقین داری که تحت استعمار پدر و مادرتی . منتها نمیتونی به راحتی از این استعمار خارج بشی . چون اگه خارج بشی پیامد های دیگه ای داره مثل ترد شدن از طرف اقوام و جامعه ، این میشه استعماری که تحت تاثیر فرهنگ ایجاد شده . یعنی تو در عین حال که به نظر تحت استعمار پدر و مادرت هستی بیشتر از اون تحت استعمار فرهنگی هستی که این قدرت به استعمار کشیدن رو به پدر و مادرت میده . 
مثلا ما تحت استعمار کدخدا بودیم در گذشته ، اما در عین حال تحت استعمار بخش دار بودیم ، در همون حال تحت استعمار شاه بودیم و در عین حال باز تحت استعمار فلان کشور خارجی . یعنی ما اگر کدخدا رو از بین می بردیم استعمار از روی ما برداشته نمی شد در حالی که در نظر اول و در واقعیتی که در حال تجربه کردنش بودیم کدخدا عامل استعمار کننده ما بود . امیدوارم پیچیده نشده باشه . 
نه متوجه شدم کامل!اینطوری فک کنم هممون به نحوی تحت استعماریم!:)
اون فلان کشور خارجی‌م احتمالن مستعمره ی یه تفکریه که از یه مکتب‌یا دین تاثیر گرفته!:)
خودمونم در نهایت تحت استعمار جسممونیم که مجبورمون میکنه به غذا خوردن و خوابیدن و ....
پاسخ:
بیا اینجوری نگاه کنیم به ماجرا ، اینکه تحت استعمار قرار بگیریم رو بپذیریم در مرحله اول ، دست و پای الکی زدن رو حذف کنیم . متناسب با گسترش توانایی ها و قدرت عمل و استقلال فردی مواردی از استعمار رو که قابلیت حذفش رو پیدا میکنیم و نیازی بهشون نداریم از روی خودمون برداریم و برای حذف بعدی ها تلاش کنیم . و گاهی تلاش کنیم تا تحت استعمار کسی یا چیزی قرار بگیریم .چون فکر نمیکنم با این اوصاف تحت استعمار قرار گرفتن توهین آمیز و تحقیر آمیز باشه . 
مثلا من تلاش میکنم تا استعمار سازمان حمل و نقل عمومی رو با خریدن ماشین از روی خودم بردارم . تا وقتی ماشین ندارم اما باید اون استعمار رو بپذیرم و باهاش متناسب با اینکه هنوز قدرت حذفش رو ندارم کنار بیام . نوعی وفق پیدا کردن یا انعطاف پذیری که به من در محدودیتی که درش قرار دارم بالاترین بازده رو بده . یا تلاش کنم برای تحت استعمار فلان کشور قرار گرفتن و خودم رو وارد سیستم استعماری اون جامعه کردن برای اینکه روند پیشرفت سعودی تری داشته باشم یا استعماری رو فدای دیگری کنم . یا ترجیح بدم اون استعمار و شرایط حاکم در اون رو به شرایطی که در حال حاضر تحت استعمار اون قرار دارم . 
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی