A P H E L I O N

نگارشی بر یک پیش نویس

سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۲:۳۶ ب.ظ

مرکز مدیریت وبلاگ من پر است از پیش نویس هایی که هیچوقت منتشر نمی شوند ، دلایل متعددی هم دارد ، مثلا ممکن است وقت برای کامل کردن یک نوشته نداشته باشم و یا حین نوشتن آن اتفاق غیر منتظره ای افتاده باشد که مجبور شده باشم به صورت پیش نویس آن را ذخیره کنم . و بعدا که به سراغ آن رفته ام دیگر نتوانسته ام به آن نقطه نظر برسم ( نقطه نظر لغت بسیار خوبی است که به تازگی با مفهوم آن آشنا شده ام ) یا اینکه اصلا به کلی نظرم مخالف نظر خودم شده است و دیگر آن پیش نویس برایم معنایی ندارد . و یا گاها نمیتوانم متنی را به نتیجه دلخواه برسانم و توانایی نگارش آن را و نگارش آن چیزی که در ذهنم است را ندارم . مثل اینکه نتوانی حس نشستن روی آن سنگ بزرگ کنار رودخانه را در اواسط تابستان بنویسی . و از اینجور کاستی ها که باعث می شود یک متن به سر انجام نرسد و در انبار پیش نویس ها ذخیره شود . 

راستش را بخواهید عنوان متن را که نگاه میکنم نمیدانم اصلا ترکیب درستی است یا نه . نگارشی بر یک پیش نویس را می گویم . نمیدانم . مهم هم نیست از نظر من همین که مفهوم منتقل شود دیگر صحیح و غلط نویسی معنایی ندارد . 

برویم سراغ پیش نویسی که قرار بود در موردش بنویسم . اینکه میخواهم در موردش بنویسم مثل این است که بخواهی در مورد موضوعی نظر بدهی ، نظر دادن در مورد موضوعی خیلی راحت تر از انجام دادن آن موضوع است . مثلا من به فلان آدم میگویم تو در مونولوگ خوانی ات اینجایش را یک طوری خواندی . دیگر نمیروم خودم مونولوگ را بهتر بخوانم چون نمیتوانم و ویژگی نظر دادن و نقد کردن هم همین است که دیگر بازخواست نمی شوی و لزومی ندارد خودت بهترش را بلد باشی یا اصلا آنچه را که میگویی بلد باشی،  ضمن اینکه اطلاعاتی را کم و بیش منتقل می کنی و مواردی را به چالش می کشی . در مورد این پیش نویس هم همین است . من نتوانستم خودش را به اتمام برسانم و حالا میخواهم در تلاش بعدی ام از این زاویه موضوع را بررسی کنم . که حتی شاید همین هم بشود یک پیش نویس دیگر اگر موفق نشوم . 

داشتم در مورد حرکات جمعی که از آثار توالی است فکر می کردم . و می خواستم در مورد آن بنویسم . مثلا تفریحاتی که حاصل توالی است . مثلا جنگل و دریا می رویم برای تفریح و هر بار یک رفتار و یک الگو را تکرار می کنیم . گاهی اصلا خوش نمی گذرانیم و صرفا می خواهیم درست و از روی الگو رفتار کنیم . مثلا برویم جایی بنشینیم که به سرویس بهداشتی نزدیک تر است ! یا می رویم جایی می نشینیم که بتوانیم راحت تر برویم موقع رفتن . یک آینده نگری هوشمندانه که همه چیز را خراب می کند . هیچوقت فکر نمی کنیم در مورد اینکه ما 400 کیلومتر را طی کرده ایم . و درون یک اتاق نشسته ایم و داریم از باهم بودن لذت می بریم از سفرمان . و این لذت هیچ ربطی به مسافتی که طی شده است ندارد . فقط اینکه کسی نمیتواند برای خودش جایی برود و این چند روز ها یک جورهایی محکوم به باهم بودن هستید ممکن است اطمینان خاطری به شما بدهد که بتوانید سهم بیشتری را در تقابل "ترس از دست دادن" و "لذت بردن از وجود" به لذت اختصاص بدهید . و شما لذت متفاوتی را تجربه می کنید که همیشه میتوانستید تجربه کنید اگر فقط و فقط کمی متفاوت فکر می کردید . 

مثلا مهمانی های خانوادگی را درون قالبی اسیر می کنیم که آنقدر تکرار و تکرار به وجود می آید که باعث می شود از مهمانی های خانوادگی خسته شویم و صرفا به صورت یک اجبار و یک وظیفه فامیلی آن را انجام دهیم . مثلا نمی شود در مهمانی خانوادگیمان عموی بزرگتر را بلند کنیم بگوییم برایمان پانتومیم کن ، جای عموی بزرگ جای خاصی از خانه ی هرکسی است که در طی سال ها تغییری نمی کند و وقتی مُرد می شود آخی اینجا همونجایی اِ که عمو همیشه می نشست . هیمنقدر خودمان را در توالی انجام رسومات و رفتار ها می اندازیم . مثلا هر سال را در قالب خاصی عزاداری میکنیم . عزاداری ای که هیچ نفسی ندارد و هیچ تاثیری نمی گذارد مگر در چهارچوبی که دارد انجام میگیرد و ما فکر میکنیم آن همان تاثیری است که باید باشد،  اما نیست. گاهی اوقات برای چند لحظه بیدار می شویم . می گوییم چه کاری است که دارم می کنم . چرا هیچ حسی ندارم و چرا همه چیز برایم خسته کننده است . چون سعی داری آن را مطابق الگویی اجرا کنی که هیچ کجا نوشته نشده و آن الگو صرفا آن الگویی که تو با آن راحتی نیست . صرفا الگویی نشات گرفته از عرف و عادت و توالی است . مثلا چه کسی گفته است برای اینکه ببینی کسی داخل دستشویی هست یا نه خجالت گونه اهم و اوهوم بکنی و نروی خیلی آرام در بزنی و بپرسی کسی هست ؟؟ اما اگر از آن دسته باشی که هی اهم و اوهوم میکنی برایت سخت است بخواهی طور دیگری رفتار کنی و بعد از سالها می بینی پیر شده و بی اراده وقتی به توالت نزدیک می شوی اهم و اوهومت در می آید درست مثل پدر بزرگ ها . 

مثلا نمی روی برای خودت پاستیل بخری مارشمالو بخری و پپسی بخری و بروی دور دور کنی و از با خودت بودن لذت ببری و به خودت فکر کنی . ترجیح می دهی در مورد دیگران فکر کنی . بروی با کسی پاستیل بخوری که شاید حتی خوش هم نمی گذرد . اینها که میگویم به معنی خودخواهی نیست . منظورم این است که وارد چرخه شده ای . وارد الگو شده ای . اگر کار هایی میکنی که به آن فکر نمیکنی و همه چیز دارد پیش می رود یعنی تبدیل به ماشین شده ای . طبق برنامه پیش می روی . حتی اگر کار هایی میکنی که به آن به ظاهر فکر میکنی باز هم نمیتواند به معنی این باشد که با اراده داری عمل می کنی . خیلی اوقات فکر میکنی تا به نزدیک ترین رفتار به عرف برسی . یعنی فکر میکنی چطور بتوانی شبیه همان ماشین ها رفتار کنی . خودت را هی رفته رفته تبدیل به ماشین می کنی . با خودت می گویی من متفاوت هستم با رفتاری متفاوت و خاص . اما اگر یک نفر هم هست که می تواند پیش بینی ات کند تو خیلی خیلی آدم نیستی . رفتار آدم گونه اینطور نیست که صرفا متفاوت باشی . هر متفاوتی صرفا شبیه دور و بری هایش نیست اما هزاران و میلیون ها مشابه دیگر در دور تر ها دارد . تفاوت به معنی این دور شدن نیست . اما جلوگیری از تصمیماتی که دلیلت برای انجامش صرفا آن توالی و توافق جمعی است . و فکر کردن طور دیگری در مورد آن و با استناد به اصول دیگری جز این توالی حتی در صورتی که همان تصمیم را بگیری شاید بتواند قدم خوبی باشد . 

مثلا دلیلت برای ایستادن در صف نونوایی این نباشد که خب همه می ایستن . دلیلت رعایت عدالت باشد . هر دو نتیجه یکسانی دارد اما در دومی تو از اندیشه استفاده میکنی . میدانی اگر اتفاقی در صف بیوفتد خودت را چگونه کنترل کنی و چگونه با آن مواجه شوی . اگر دلیلت برای کاری این باشد که همه آن را میکنند . رفتارت در زمان آشوب ، می شود تقلید دیگری از کاری که همه می کنند و نه کار درست و بهتری که تو میتوانستی بکنی اگر دلیل و ریشه اصلی را می دانستی . 

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • سه شنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۶، ۰۲:۳۶ ب.ظ
  • آیدین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی