A P H E L I O N

چگونه غصه نمیخورم

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۲ ب.ظ

بعد از نوشتن پست اضافه کرد : وقتی که متن را به سختی توانستم یکجور هایی پایان دهم . دیدم متن طولانی ای شده است . پس همانطور که میبینید طبیعتا متن طولانی ای هست و اگر میخواهید نخوانید اصلا ولی من به شما خواندن آن را پیشنهاد میکنم . (جاگذاری شود : متن آخرین پرانتز همین پست ) 


کلا من آدم غصه بخوری نیستم . یعنی نه اینکه نبوده باشم . از یک جایی به بعد دیگر خیلی کم غصه میخورم . به نظرم غصه خوردن برای زمانی است که دیگر هیچ کاری برای انجام دادن وجود ندارد . 


به طور کلی من عاملین غصه را به بخش های زیر تقسیم می کنم :

1- غصه هایی که به من مربوط نیست . مثلا غصه خوردن برای یک حادثه ای در یک جایی . به من مربوط نیست ولی میتواند در من غصه ایجاد کند . مثلا از اینکه در یک جایی به یک نفر چه جسمی و چه حقوقی تجاوز بشود آدم میتواند غصه بخورد . 

2-غصه هایی که به من مربوط است . طبیعتا نقطه مقابل قبلی است . مثلا درسی را میوفتم یا تصادف میکنم و یا از اینجور چیز ها که به دیگران مربوط نمی شود ولی به من می شود . 

حالا آنقدر هم دسته بندی پیچیده و تخصصی ای نیست میدانم ولی خب بپذیرید یا نه . غصه ها همینگونه اند . یا به ما مربوطند و یا به ما نامربوط . البته این دسته بندی ها همینجا تمام نمی شود و من برای فرار از غصه ها باز هم به دسته بندی نیاز دارم . چرا ؟؟ 
چون به نظرم غصه ها هم مثل خوشی ها و علاقه ها و دیگر حس ها میتوانند خارج از منطق گاهی صورت بگیرند . برای اینکه کنترلشان کنیم باید منطقی به آنها نگاه کنیم و یک نگاه منطقی طبیعتا یک سیستم و یک منطق می طلبد . مثلا من از یک آدمی به خاطر یک کاری که از او سرزده ناراحت میشوم . این ناراحتی تا ابد ادامه پیدا میکند ولی اگر من منطقی به ماجرا نگاه کنم و مثلا در مرحله اول آن آدم را در دسته آدم های نا مربوط زندگی ام قرار دهم بلافاصله با خودم میگویم چرا باید از آدمی که ربطی به زندگی من ندارد ناراحت شوم ؟ و ماجرا تمام میشود . من به این میگویم الگوی نجات ( همین الان این اسم را برایش انتخاب کردم ) . 
حالا من برای غصه هایم هم میخواهم این الگوی نجات را پیاده کنم . پس اولین مرحله برایم می شود تشکیل الگوریتم مبارزه . الگوریتم مبارزه همین دسته بندی هاست . حالا بگذارید یک مرحله دیگر الگوریتم را پیش ببریم تا ببینیم چه می شود . 

به نظرم برای مرجله دوم بعد از اینکه بین آن دو دسته انتخابم را انجام دادم بهتر است ببینم این مساله اصلا چرا غصه دارد ؟ 
اینکه چرا غصه دارد منظورم این است که تاثیر گذاری اش به چه شکلی است . مثلا آیا در زندگی روزمره من تاثیر مثبت یا منفی می گذارد . آیا آینده من را تحت تاثیر قرار میدهد یا مثلا آیا باعث می شود در کار یا چیزی به مشکل بر بخورم و از این چیز ها . منظورم این است که اصلا تاثیرش در زندگی من چگونه است و دلیلی که برایش باید غصه بخورم چیست . خیلی اوقات غصه های ما صرفا احساسات منفی ما هستند . مثلا من بدون اینکه اطلاع داشته باشم با لباس های معمولی و ظاهری آشفته میروم خانه خاله ام . یعد متوجه میشوم آنجا کلی مهمان است و دختر های فامیل یکی پس از دیگری در رفت و آمدند و من غصه ام از این می گیرد که چرا لباس مناسب تری نپوشیده ام و کلی ذهنم درگیر میشود . البته اینجا از نظر منطقی هم باید غصه خورد ( :| ) . ولی جدا از شوخی . بیایید همین را در الگوی نجات قرار دهیم . تا شاید حتی به مرحله بعدی رسیدیم . 

پس من با لباس های نا مرتب و ظاهری کم سابقه از خودم میروم خانه خاله ام و باقی ماجرا . حالا من در گوشه ای از خانه که کمترین دید را دارد نشسته ام که از این ماجرا با حداقل تلفات خارج بشوم و دارم غصه میخورم . حالا باید غصه را از بین ببرم . پس میروم سراغ الگوی نجات ( هنوز آنقدر ها هم از پیدایش این اسم نگذشته و حس میکنم زیادی هم جالب نیست ولی بگذارید فعلا ادامه بدهیم ) . خب . غصه ام طبیعتا از آن غصه هایی است که به من مربوط می شود پس در اولین گام نمیتوانم به راحتی از آن صرف نظر کنم . در مرحله بعدی باید ببینم که تاثیر این اتفاق چیست که باعث غصه در من می شود . تاثیر آن هم که مشخص است چه کسی دوست دارد با این ظاهر ظاهر شود آن هم در مقابل کسانی که هرکدامشان پتانسیل تبدیل شدن به عشق ابدی را دارند . 
حالا مرحله یعدی از الگوریتم مبارزه با غصه را به صورت کاملا مسالمت آمیز پیش میگیرم . یعنی در حقیقت آنقدر هم الگوریتم مبارزه محوری نیست اما باعث یک شور و اشتیاق دیگری میشود وقتی میگویم مبارزه . خلاصه . به نظرم مرحله بعدی مرحله طرح این پرسش است که "آیا این تاثیر ، توجیه منطقی دارد ؟" این سوال را می پرسم چون گاهی اوقات احساسات ما خارج از توجیهات منطقی هستند . مثلا من خیلی اوقات دوست دارم با جنس مخالف خودم که حتی نمیشناسمش ارتباط برقرار کنم . گاهی اوقات منطقی به نظر میرسد و در اکثر موارد خارج از منطق . پس من بعد از اینکه تاثیر را فهمیدم باید ببینم آیا منطقی هست ؟؟؟ در مثالی که زدم طبیعتا این تاثیر آنقدر ها هم منطقی به نظر نمیرسد . پس این، از درصد خلوص غصه کم میکند به خودی خود حتی اگر کاملا آن را از بین نبرد . یک جورهایی اعتبار غصه را پایین می آورد و از اعتماد من به غصه کم می شود . حالا اگر غصه هنوز پا برجا بود میروم سراغ سوال بعدی . 
پس تا اینجا یک غصه داشتم که به من مربوط بوده و به نظرم تاثیر منطقی ای نیز دارد . ( اگر تاثیر منطقی نداشته باشد در مرحله قبلی غصه از بین می رود طبیعتا اگر نرود شما مشکل دارید چون برای من می رود  :| ) حالا نوبت به طرح سوال بعدی از خودم می رسد . "برای تغییر شرایط چه کاری میتوانم بکنم ؟ " اینجا یک نقطه حیاتی است در الگوی نجات . یعنی مثل یک چهار راه میماند که هر کدام از مسیر ها به چهار راه دیگری ختم می شود اما در عین حال آنقدر هم پیچیده نیست . تغییر دادن شرایط به دو نوع از نظر من صورت می گیرد . یکی تغییرات محیطی و دیگری تغییرات وجودی که هرکدام هم باز میرود به سمت همان چهار راه ها . 
منظورم از تغییرات محیطی مثلا این است که برای حل مشکل تیپ و قیافه ام مهمانی خاله ام را به خز پارتی ای کاستوم پارتی ای چیزی تبدیل کنم که قطعا نا شدنی است . یعنی در اکثر مواقع تغییرات محیطی خیلی سخت ایجاد می شود . ولی مثلا از غصه ی حضور در یک جمع به راحتی میتوان با خارج شدن از آن جمع خلاص شد . حالا تغییرات محیطی که مشخص است . اما تغییرات وجودی ( که قطعا لغت بهتری برایش وجود دارد اما حالا به ذهنم نمی رسد ) تغییراتی هستند که ما در نوع نگاه یا افکارمان ایجاد میکنیم . مثلا فرض کنید که در یک اتوبان داریم میرویم که 4 باند دارد . اگر از باند 1 به 3 برویم . آنقدر تغییرات محصوصی به ظاهر ایجاد نمیشود اما به هر حال تغییراتی ایجاد می شود . حالا مثلا من میخواهم ببینم برای تغییر شرایط چه کاری میتوانم بکنم ؟ یعنی قطعا انتخابم محدود می شود به لیستی از کار های ممکن در آن شرایط . همانطور که گفتم شرایط محیطی را به سختی می شود در این شرایط تغییر داد . مثلا میتوانم بروم لباس های پسر خاله ام را بپوشم یا موهایم را مرتب کنم و از اینجور چیز ها ولی ریشم را که نمیتوانم بزنم در آن شرایط . اما خب همیشه شرایط محیطی مشخص است و ما اکثرا همان ها را هم انتخاب میکنیم و کمتر سعی میکنیم روی شرایط وجودی کار کنیم . حالا من میخواهم شرایط وجودی را برای برطرف کردن این غصه تغییر بدهم . پس میروم مستقیم سراغ مسیر فکری که منتهی به غصه می شود . 

من شرایط مناسب ظاهری ندارم > دختر های فامیل اینجا هستن > دختر های فامیل خوشگل هستند > دختر های فامیل من را میبینند > دختر های فامیل تا ابد الدهر این تصویر از من را در ذهنشان ثبت خواهند کرد . 

حالا باید ببینم کجای این مسیر را میتوانم تغییر بدهم . فرض را بر این میگذارم که تغییرات محیطی ممکن نیست. نظر دختر های فامیل را هم نمی شود تغییر داد به هر حال اصلا شاید شلخته دوست داشته باشند . در تغییرات وجوری تمام آپشن ها مربوط میشود به آن قسمتی که خودم در آن نقش دارم . مثلا من فقط میتوانم روی قسمت آخر کمی ویرایش در ذهنم انجام دهم . میتوانم به سمت دیگری حتی خط فکری ام را منحرف کنم . مثلا یکی از تغییراتی که میتوانم بدهم مقابله به مثل است . به هر حال دختر های فامیل که هیچ . کل دختر های دنیا بالاخره ایراداتی هم دارند دیگر چه برسد به دختر های فامیل ما . پس یکی از تغییرات همین است که به این فکر کنم اینجا فقط من نیستم که از نظر ظاهری ایراداتی دارم . حالا مال من کمی بولد تر است اما از ابرو های فلانی که کوتاه بلند گرفته که بدتر نیست . و از اینجور چیز ها . یعنی هیچ تغییری نه در پوشش من و نه در آدم های دیگر بوجود نیامده است اما انحراف ذهنی من از مساله ای که در حال حاضر قادر به حل آن نیستم به من کمک میکند که خب غصه اش را هم نخورم . البته این انحراف به مهارت هایی هم نیاز دارد . آدم مثلا نباید انقدر منحرف شود که با زیرپوش برود وسط مهمانی و پیش خودش بگوید از ایزی لایف فلانی که بدتر نیست . این خیلی ضایع است . یا انحراف ذهنی آدم نباید منجر به این شود که آدم دست به رفتار هایی بزند که مناسب نیست . چون انحراف ذهنی یک جور هایی شما را از مسیر اصلی منحرف میکند همانطور که از اسمش پیداست . یعنی یک رشته افکار را منتقل میکند نه اینکه صرف آن مساله را منتقل کند همین باعث می شود در بقیه تصمیم ها هم دخیل باشد . این چیز آخری که گفتم معنی اش این است که انحراف ذهنی در اینجور مواقع روی تمامی پارامتر ها تاثیر گذار است . پس باید مراقب بود اگر قرار است تصمیمی وابسته به آن پارامتر ها بگیرید . پارامتر های منحرف شده را اول به مسیر اصلی برگردانید . کلا این قسمتش خیلی پیچیده است میدانید . بعضی چیز هارا همین ندانید هم اکثرا درست انجام میدهید به صورت غریزی . من هم حوصله و توان توضیح دادنش را ندارم دیگر . حالا اگر خیلی سخت بود بپرسید . 

خلاصه کل فرآیند غصه نخوردن من این بود . یعنی بعد از این مرحله آخر معمولا غصه از بین میرود . اما گاهی اوقات غصه ها از بین رونده نیستند . مثلا اگر یکی از نزدیکان آدم فوت کند . آدم نمیتواند غصه اش را نخورد . یا مثلا اگر آدم دچار فلج عصبی شود نمیتواند غصه نخورد . یا اگر دختر مورد علاقه ش در دانشگاه رل بزند همینطور و خیلی چیز های دیگر که اصلا قرار نیست اینجوری باشد که غصه شان را نخوریم . منظورم این است که خیلی اتفاقات غصه دارند . اما غصه خوردن همیشه بهترین راه نیست . 
مثلا یک اتفاق نا مربوط مانند سیل آمدن در فلان جا غصه دارد . اما غصه خوردن به هیچ دردی نمیخورد . اما یک پست بلاگی میتواند کارساز باشد . یک پیشنهاد و یا یک کمک دیگری میتواند به مراتب بهتر از غصه خوردن باشد . 
این راه حل ها به درد اینجور غصه ها میخورد . غصه هایی که الکی میخوریم . برای چیز هایی که غصه خوردن راحت ترین راه مواجه شدن با آن هاست . نه تنها ترین راه ! ( غصه خوردن برای مرگ عزیزان میتواند تنها ترین باشد مثلا اما در مورد پلاسکو نمیتواند تنها ترین باشد مثلا ) 

امیدوارم این مطلب به شما کمک کند که کمتر غصه بخورید ( البته شاید در آینده با پست دیگری متوجه شوید که من هیچ حس مسوولیت و همدردی با شما ندارم و در واقع برایم به صورت کلی مهم نیست که غصه میخورید یا چگونه میخورید یا نمیخورید و این امیدوارم هایی که آخر پست هایم میگویم کاملا رویش با خودم است :| ) 

و این را هم اضافه کنم که رو به رو شدن و پذیرفتن اتفاقات پیش آمده کمک بسیار شایانی به غصه نخوردن الکی میکند . 


  • موافقین ۳ مخالفین ۰
  • چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۴:۱۲ ب.ظ
  • آیدین

نظرات  (۱)

  • پنیر سوئیسی
  • شخصا با این رویه موافق نیستم. به نظرم بهترین کار اینه که به جای تغییر شرایط با شرایط کنار بیای. یعنی بگی آقا من قبول دارم که با این تیپ داغون اینجام و این وضعیت اصلا مناسب نیست. اما میتونم تحملش کنم یا مثلا بگی این وضعیت اونقدرها هم فاجعه نیست که نشه تحملش کرد. 
    درواقع باید قبول کنی که شرایط بد و ناجوره و باید غصه هم بخوری اما اینکه چقدر غصه بخوری دست خودته و تو روی احساساتت کنترل داری. کلا اگه یه چیز از روانشناسی و بحث هوش عاطفی یاد گرفته باشم اون اینه که به جای گلاویز شدن با مشکلات روحی _مثل همین زیاد غصه خوردن_باید خودت رو بسپاری به دستشون و باهاشون کنار بیای تا اینکه شروع به تحلیل و مبارزه کنی.
    پاسخ:
    آره موافقم . یعنی متن من خیلی ناقص و بی در و پیکر بود . مثل این بود که من یکی از چند شاخه رو تا آخر رفتم و آخر هرکدوم از شاخه های دیگه به چیز دیگه ای می رسید . که ممکن بود تو هرکدوم جوانب دیگه ای که من اینجا در نظر نگرفتم در نظر گرفته شده باشه . مثلا من خودم گاهی با غصه خوردن ارتباط برقرار میکنم و دلیلی نمیبینم برای اینکه جلوش وایسم . 
    اما یچیزی که هست . من شاید کامل با همه ی حرفت موافق نباشم الان . من غصه خوردن رو مثل وقتی که یجایی از بدنت ضربه میخوره و درد میگیره . علتی میبینم که از نظر روانی من رو متوجه یه مشکل میکنه . یعنی مثلا من پام ضربه میخوره . دردم میگیره تا متوجه بشم پام الان وضعیت خوبی نداره و باید یه فکری به حالش کنم . حالا یا میتونم درد رو برطرف کنم . یا تا یک بازه ی زمانی باید درد رو تحمل کنم اما در هر دو حالت من متوجه اون مشکل شدم . حالا من زمانی که غصه میخورم . در حقیقت متوجه یه مشکل شدم توی خودم . مثلا شکست عشقی خوردم . غصه خوردن باید به من کمک کنه متوجه عمق فاجعه بشم . حالا یا میتونم واسش کاری کنم و غصه بر طرف شه . یا نمیتونم و غصه تا چند وقت میمونه و یجورایی همون کنار اومدن با غصه که من موافق عبارت کنار اومدن نیستم . بیشتر دوست دارم اینجوری فکر کنم که من انتخاب میکنم که در مورد این غصه کاری نکنم چون باعث نمیشه از بین بره یا کمتر بشه . 

    پس کاملا با اینکه با شرایط کنار بیام در مقابل غصه ها مخالفم . نه اینکه کنار نیام . اما کنار اومدن برای زمانی که ارزشی در بر طرف کردن غصه یا راهی برای برطرف کردنش وجود نداشته باشه . و اینکه شاید به ظاهر فرآیند پیچیده و نیازمند وقت و اعصابی به نظر بیاد . ولی وقتی بعضی از مهارت هارو ( نمیگم خوب یا بد ) یاد بگیری از نظر روانی در کسری از ثانیه حتی غیر ارادی انجام میشن . اینجوری نیست که من کاملا از مثلا مهمونی جدا بشم و برم تو فکر و خیال و بیشتر اذیت بشم که این خودش یعنی این راه ارزشی که باید داشته باشه برای برطرف کردن غصه نداره چون من رو بیشتر در غصه فرو می بره . 

    ممنون از اینکه پست رو مطالعه کردید .
    کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی