چه تعارفی دارم من !
پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۲۸ ب.ظ
قدم زنان و با گام های شمرده به در نزدیک میشوم . من را میبیند و لبخند میزند . چیزی نمیگوید . میگذارد نزدیک تر شوم . با نزدیکتر شدنم لبخندش فراخ تر شده و دستانش آزام آرام یکی به سمت من و یکی به سمت در بالا میاید .
+بفرمایید بالا
-ممنون مرسی مزاحم نمیشم اومدم فقط وسیله رو بگیرم برم مرسی
+نه بابا چه حرفیه مگه من میذارم زشته بفرمایید داخل چایی ای چیزی
-بازم ممنون نه دیگه من زودتر باید برم لطف دارید شما
+بابا تعارف نمیکنم خداشاهده ناراحت میشم نیاین
-نه بابا چه حرفی اِ چه تعارفی دارم من !
حالا اینکه چه شد و چگونه این مکالمه به پایان رسید و اصلا آن وسیله چه بود را کاری نداریم . آنجا که گفتم "نه بابا چه حرفی اِ چه تعارفی دارم من !" من واقعا تعارف داشتم . اصلا تعارف داشتن چیست ؟ و اصلا چه وقتی خوب است یا بد ؟
راستش من خودم با همه تعارف دارم . یعنی یکجور هایی اگر با کسی صمیمی هستم . درصدی تظاهر را با غلظت کمتری از تعارفم مخلوط کرده ام و تحویل فرد مقابل میدهم . آن هایی را که یک یا دوبار دیده ام را که کاملا تعارف دارم با آن ها . اصلا دلیلی هم ندارد که تعارفی نباشم . تعارف را [ مکث میکنم ] اصلا قبل از هر چیزی بگویم که خودم تا همین حالا که بین نوشتن مکث میکنم و به آن فکر میکنم . [ مکث میکنم ] به آن فکر نکرده بودم که اصلا یعنی چه که تعارف داریم یا نداریم . [ مکث باز هم ] تعارف را به نظرم از عرف میاید . یعنی مثلا میگوییم عرف هست که فلان چیز را فلان فدر بفروشیم یا عرف هست که این کار را کنیم . تعارف هم همین است . یعنی من که میگویم بفرمایید بالا دارم به شما تعارف میکنم . عرف هست که بگویم و یک جور هایی منظورش این است که آی ریلی دونت مین ایت . آی جاس سی ایت . حالا ما در اینجا و در اخلاقمان و اصول رفتاری و ارتباطیمان کاری بس عجیب کرده ایم . یعنی خب طبیعتا بار اول را تعارف میکنیم . و تمام . حال در ادامه میگوییم نه من تعارف نمیکنم وافعا بفرمایید . با این جمله ی دوم کاملا ساختار و مرز های باریکی که بین تعارف و خواسته قلبی است را نابود کرده و به یغما میدهیم . یعنی ما از جمله ی "نه والا تعارف نمیکنم" در قالب تعارف استفاده میکنیم . مانند این است که با استفاده از فهش های رکیک و پیاپی سعی در ساکت کردن کسی باشیم که دارد فهش های رکیک و پیاپی میدهد . که اصلا یعنی چه . حال به نظرم ما در تعارف کردن آنقدر زیاده روی کرده ایم که خودمان را دچار مشکل کرده ایم . دیگر سخت است تشخیص بدهیم واقعا این یک تعارف است . یا نه .
برای همین است که من زیاد از تعارف استفاده نمیکنم . و این خودش من را آدم تعارفی ای میکند . حال من برای اینکه در پاسخ به جمله ی تعارفی "بابا تعارف نمیکنم خداشاهده ناراحت میشم نیاین" از خودم تعارف نشان داده و به تعارفشان در قالب تعارف پاسخ بدهم . باید بگویم "نه بابا چه تعارفی دارم من!" این خودش از آن قبلی هم بدتر است . یعنی یکبار که ساختار تعارف را گنگ بنگ کردیم کافی نبود و حالا برای اینکه از قالب تعارف خارج نشویم باید به کلی منکر آن شویم . یعنی من برای اینکه نشان بدهم آدم تعارفی ای هستم . باید سعی کنم نشان دهم آدم تعارفی ای نیستم . این خودش یک تناقض است که کمر آدمی را خم میکند . مانند یک تاپاله ی گاو است که گاو سر دسته ی دام در مسیر رفتن به چراگاه زمین می اندازد و تمام گله روی آن را لگد میکنند . انگار وجود ندارد ولی از همان اول تا انتهای مسیر بویش میاید . همه بو میگیرند .
کلا به نظر من تعارف داشتن بد نیست و از ملزومات است . همه این را میدانیم و همه هم با هم خیلی وقت ها تعارف داریم . پس اصلا لزومی ندارد که وفتی یک نفر را میبینیم نشان دهیم با او تعارفی نیستیم . یا به سبب اینکه دوست صمیمی دوستمان است یا آشنای عمویمان است تعارفات را کنار بگذاریم . بگذاریم باشد و همه روشن بینانه با آن برخورد کنیم . چه لزومی دارد تعارف بیجا کنیم و خودمان را در لحظه ای قرار دهیم که هم زمان با گفتن بفرمایید با زبانمان . جمله ی گمشو زودتر را با چشمانمان و لبخند های کذاییمان تداعی کنیم . چرا انقدر به خودمان سخت میگیریم . خیلی چیز های دیگری هم هست غیر از تعارف کردن که همینگونه با آنها هم برخورد کرده ایم و شرایط را برای خودمان از ساده به پیچیده تغییر داده ایم .
- پنجشنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۵، ۰۳:۲۸ ب.ظ
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.