A P H E L I O N

فکر های اضافه

پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ب.ظ

وقتی که مینشینم و با خودم فکر میکنم . فقط کمی از نصف کمترش را فکر میکنم . بقیه اش فکر هایی است که در مورد فکرم میکنم . این هارا خودم میگویم فکر های اضافه . فکر های اضافه اما در اکثر موارد هیچ کمکی به فکر کردنم نمیکنند . وقتی در مورد رفتن به بازار فکر میکنم . فکر های اضافه میشود خب حالا چگونه بروم . چگونه تاکسی بگیرم . اصلا تاکسی بگیرم یا با اتوبوس بروم . اصلا وقتی رسیدم از کدام مغازه بخرم . اصلا اگر باران آمد چه . اصلا اگر تصادف کردم چه . اصلا اگر آن چیزی که میخواهم را پیدا نکردم چه . 


اینها را من میگویم فکر های اضافه . ولی هیچوقت کنارشان نگذاشتم . یعنی همیشه قبل از لباس پوشیدن میدانم از کدام نقطه ی خیابان تاکسی بگیرم و در کدام نقطه پیاده شوم . حتی پول خردم را در جیب جدا میگذارم تا به راننده بدهم . دقیقا اندازه کرایه ! همچیز جوری برنامه ریزی شده و فکر شده است که تو گویی برای یک ارگان جاسوسی فعالیت میکنم . بدون کوچکترین تعامل کلامی با دیگران میروم . میخرم . برمیگردم . و همه ش برنامه ریزی شده است . حتی قبل از اینکه لباس بپوشم تا راه بیوفتم بروم . 


گاهی اوقات با خودم فکر میکنم باید یکبار هم که شده این فکر های اضافه را کنار بگذارم . اما برای منی که به کوچکترین جزییات کارهایش فکر میکند غیر قابل پذیرش است بدون برنامه ریزی و فکر کاری را یهویی انجام دهد . نمیشود یهو لباس پوشید . یهو بیرون رفت و در نقطه ای شانسی از خیابان تاکسی گرفت و بعد از نشستن در تاکسی تازه چک کنی پول خرد داری یا نه و در جایی که نمیدانی پیاده شوی و دنبال مغازه ای که نمیدانی کجاست بگردی . 


فکر های اضافه گاهی حتی انقدر تاثیرشان زیاد است که باعث میشوند یکی را قضاوت کنم . گاهی کار بد یکی را توجیه میکنند و گاهی هیچ واکنشی به آنچه که باید نشان نمیدهم . بیشتر که فکر میکنم میبینم فکر های اضافه را نمیشود فرصتش را داشت و بهشان فکر نکرد . نمیشود یک ساعت در مطب دندان پزشکی نشست و درد رفتن سوزن بی حسی را حس نکرد . راهش این است که از مغزت یک کار دیگر بخواهی تا انجام دهد . مثلا وقتی تصادف کرده ای و پایت از زانو جدا شده بجای فکر کردن به اینکه دیگر نمیتوانی فوتبال بازی کنی به این فکر کنی که موقع بیرون آمدن از خانه صندلی اتاقت را وسط اتاق نگذاشته باشی . به هر حال با یک پا خیلی سخت تر است رفت و آمد درون اتاقی که یک صندلی وسطش است . 


فکر های اضافه ام اما خیلی وقت ها انقدر هم بد نیستند که نخواهم بهشان فکر کنم . همانقدر که گاهی اعصابم را خرد میکنند . بیشتر اوقات هم وقتی مجبورم ساعاتی را جایی سر کنم  کمکم میکنند تا بد نگذرد . اما از آنجایی که نمیتوانم تصمیم بگیرم کی فکر های اضافه کنم و کی نکنم تصمیم گرفته ام فکر های اضافه ام را مدیریت کنم . حداقل میتوانم تصمیم بگیرم فکر های اضافه ی مفید تری کنم . به جای پنج دقیقه فکر کردن راجع به ایستادن در کدام نقطه از خیابان میتوانم به جزییات جنسی که میخواهم بخرم فکر کنم . 

  • موافقین ۲ مخالفین ۰
  • پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۱۲:۵۲ ب.ظ
  • آیدین

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی