A P H E L I O N

با توجه به انعطاف خارق العاده پلتفرم بیان در بروزرسانی خودش و سیل عجیب روزانه کاربران . و در ادامه پست پیشین و احتمالا حسی که تمامی وبلاگ نویسان بیان دارند. 

 

این پست آخرین پست من در اینجاست . از این به بعد اگر چیزی بخوام بنویسم که مایل به خوانده شدن آن توسط دیگران باشم در این کانال می نویسم . 
https://t.me/philmyhole

سالی که امروز روز نهایی آن هست هم سال خوبی نبود. معمولی بود. 

داود هر سال بعد از 30 سالگی ش به هر بهونه ای این جمله رو می گفت : یه روز صبح از خواب بیدار میشی، قبل از این که بدونی تولدته 30 سالگی ت با یه حسی که قبلا تجربه اش نکردی اومده سراغت. 

اما من 30 ساله نشدم. از امروز یک 365 روز که هر .. اصلا من چرا اینجا مینویسم. 

قصد دارم نوشتن در این بلاگ را متوقف کنم. اگر میدانید چطور از نوشته ها بک آپ بگیرم بگید. 

اگر فکر می کنید محل مناسب تری برای نوشتن می شناسید. بگید. 

راه تماس ؟ بهم بگید. 

در دوران خدمت سربازی با چالشی مواجه بودم و آن نوشتن و خوانده نشدن بود. به دلیل محدودیت هایی که داشتم برای زمان های 40 50 روزه به هیچ تکنولوژی و یا حتی گروه مشخصی از افراد که قابلیت خواندن داشته باشند دسترسی نداشتم. بنا به نیاز اما نمی توانستم از نوشتن دست بکشم. 

 

انیمیشن Coco یک سکانس جالب دارد که اگر خوب یادم باشد در مورد این است که ما تا زمانی وجود داریم که به ما فکر میکنند. یا در واقع در ذهن کسی به خاطر آورده می شویم. همین نظر را نسبت به نوشته ها دارم. اگر این نوشته خوانده نشود با اینکه وجود نداشته باشد تفاوتی ندارد. هر چند نوشتن فارق از خوانده شدن می تواند مقاصد دیگری هم داشته باشد اما اینجا به صرف آن دسته از نوشته هایی اشاره می کنم که برای خوانده شدن به نگارش در می آیند. 

 

در حال حاضر نسبت به بلاگ و بیان این حس را دارم که تبدیل به فضایی برای نوشتن و خوانده نشدن شده اند. اینکه علیرغم تمام فعالیت های تبلیغاتی پیچیده و موثر! قافیه را به رقبا باخته اند به یک طرف و اینکه اساسا جامعه نوشتن و خواندن به این شکل را کنار گذاشته است شاید به کمک هم این وضعیت را ناشی شده باشند. اما هرچه که هست نا امید کننده و دلسرد کننده است. 

 

 

بدلیل اینکه باید جایی بروم تنها بیست دقیقه برای نوشتن این پست فرصت دارم. 
 

سال جدید به موجب وارد شدن به جریانات جدید در کسب و کار باید یک سری از مرزهای شخصیتی ام را تراز کنم، حال یا گسترش بدهم یا محدود کنم. 

یکی از چالش هایم این روزها این است که چطور از دیگران کار بکشم. این زمانی مشکل است که نیروی کار در شهرستان ها آنقدرها حرفه ای نیستند، گاها پیش می آید که شما با یک انسان 29 ساله رو به رو می شوید که در زندگی اش به طور جدی و منظم کاری نکرده است، که بسیار عجیب است. 

یکی از اهداف امسال شبکه سازی است، یک شبکه گسترده از کسانی در رشته ها و کسب های مختلف و گوناگون که امکان این را برای آدم بوجود می آورند که بتواند هر موقعیتی را چاره کند. 

به نظر می رسد این روزها کاملا افسردگی را پشت سر گذاشته و وارد محیط تازه ای از بشر بودن شدم. که در مورد این موضوع باید بیشتر بنویسم و آن را تحلیل کنم چون منظور از پشت سر گذاشتن اینجا رفع شدن نیست، عبور کردن است. 

سوالی که این روزها خودم را جای دیگران می گذارم و میپرسم و سعی می کنم به جوابی برای آن برسم این است که دلیل اینکه امروز را بیدار شده و دارد همه این کارهای روزانه را می کند چیست ؟ وقتی در مورد کسی به جواب منطقی نرسم ترسناک می شود. 

20 دقیقه تمام است . 

سال پیش را قرار گذاشته بودم با دوستی طی یک مراسم دیدار پایان سال امورات سال گذشته و اهداف سال آینده مان را بازگو کنیم. متاسفانه نتوانستیم برای این دیدار به هماهنگی برسیم. بنابر این تصمیم گرفتیم دیدارمان را کمی به عقب تر بی اندازیم و خب مجبور شدیم برای اینکه معنایش را از دست ندهد سال را تا روز دیدار کش بدهیم. یعنی حالا که همگان 6 روز است وارد سال جدید شده اند من و او در سال گذشته مانده ایم. 

 

فردا قراری را برای دیدار گذاشتیم و می توانیم ما هم به شما بپیوندیم. با این حال این 6 روز حس عجیبی داشت. نمیدانم آیا اصلا تمایلی به پا گذاشتن در سال جدید دارم یا خیر. 

 

 

با اینکه میدانیم تمامی این اهداف و مسائل از محتوا تهی هستند اما جدیت در برگزاری این رسومات انسانی بسیار جالب توجه است.